کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضطجاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضطجاع
لغتنامه دهخدا
اضطجاع . [ اِ طِ ] (ع مص ) بر پهلو خفتن . (از کنز و منتخب و صراح ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). پهلو بر زمین نهادن . ضَجْع. ضُجوع . اِضّجاع . اِلْطِجاع . انضجاع . (از اقرب الموارد). رجوع به مصادر مذکور شود. || در سجود فراهم آمدن مصلی و چسب...
-
جستوجو در متن
-
جعص
لغتنامه دهخدا
جعص . [ ] (ع مص ) به معنی اضطجاع است . (دزی ج 1 ص 198). و اضطجاع معنی به پهلو خفتن دارد. (منتهی الارب ).
-
اطجاع
لغتنامه دهخدا
اطجاع . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اضطجاع . بر پهلو خفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.
-
الطجاع
لغتنامه دهخدا
الطجاع . [ اِ طِ ](ع مص ) لغتی است در اضطجاع . (از اقرب الموارد). بر پهلو خفتن . (از ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.
-
اصلخاخ
لغتنامه دهخدا
اصلخاخ . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بر پهلو خفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضطجاع . (قطر المحیط).
-
اطرخرار
لغتنامه دهخدا
اطرخرار. [ اِ رِ ] (ع مص ) اضطجاع . || تکبر کردن . || خشم کردن . تطاول . || از تخمه باد کردن . || کندبینایی چشم . || سیاه شدن شب . (از متن اللغة).
-
مضطجع
لغتنامه دهخدا
مضطجع. [ م ُ طَ ج َ ] (ع اِ) جای بر پهلو خفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). جای بر پهلو خفتن و بستر. (ناظم الاطباء). || (ص ) هر چیز بر پهلو خفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اضطجاع شود.
-
ضجعة
لغتنامه دهخدا
ضجعة. [ ض ِ ع َ ] (ع اِ) سستی . (منتهی الارب ). کَسَل . || نوعی از خوابیدن بپهلو. هیئت اضطجاع . (منتخب اللغات ). هیئت بر پهلو خفتن . یقال : هو حسن ُالضجعة. و فی الحدیث کانت ضجعته صلی اﷲ علیه و سلم اَدماً حشوها لیف ؛ یعنی فرشی که بر آن می خفت . (منتهی...
-
پهلو
لغتنامه دهخدا
پهلو. [ پ َ ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم . (غیاث ). راستا و چپای شکم مردم . (شرفنامه ٔ منیری ). جنب . حقو. صقلة. صقل . ضیف . معد.دث ّ. ملاط. فقر. کشح . صفح . (منتهی الارب ). جانحة. (دهار) (منتهی الارب ). نضفان . (منتهی الارب ) : فروریخت از دیده سیندخت...