کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اضراس
/'azrās/
معنی
= ضرس
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ضِرْس] (زیستشناسی) [قدیمی] 'azrās = ضرس
-
اضراس
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ضرس ؛ دندان ها.
-
اضراس
لغتنامه دهخدا
اضراس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ضِرْس . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (معجم البلدان ). ج ِ ضِرْس ، بمعنی دندان . (آنندراج ). || ومشهور این است که اضراس بجز رباعیات و انیاب است و آنها پنج دندان هستند در هر یک از دو طرف فکها و گاه نیز چهار دندان باشند...
-
اضراس
لغتنامه دهخدا
اضراس . [ اَ ](اِخ ) موضعی است در قول برخی از اعراب : ایا سدرتی اضراس لازال رائحاًروی ٌ عروفاً منکما و ذراکما...(از معجم البلدان ).
-
اضراس
لغتنامه دهخدا
اضراس . [ اِ ] (ع مص ) در پریشانی و بی آرامی افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در قَلَق افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). || اضراس بسخن ؛ خاموش گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). خاموش گردانیدن کسی را بسخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از...
-
جستوجو در متن
-
نواجذ
لغتنامه دهخدا
نواجذ. [ ن َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ ناجذ. دندانهای سپسین . اضراس حلم . دندانهای عقل . رجوع به ناجذ شود.
-
ضرس
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (اِ.) دندان آسیا. ج . اضراس ، ضروس . ؛ به ~ قاطع از روی یقین ، با کمال اطمینان .
-
کثیرالارجل
لغتنامه دهخدا
کثیرالارجل . [ ک َ رُل ْ اَ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) بولوخودیون . اضراس الکلب . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسفایج . بسپایه . (یادداشت مؤلف ).
-
بسبایج
لغتنامه دهخدا
بسبایج . [ ب َ ی َ ] (معرب ، اِ) بسپایه . اضراس الکلب . بسفایج . رجوع به بسپایه ، بسپایک و ابن بیطار و ترجمه ٔ فرانسوی آن ص 220 شود.
-
ضاحکه
فرهنگ فارسی معین
(حِ کَ یا کِ) [ ع . ضاحکة ] 1 - (اِفا.) مؤنث ضاحک . 2 - (اِ.) دندانی که وقت که خندیدن پیدا شود، یکی از چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است . ج . ضواحک .
-
ضواحک
لغتنامه دهخدا
ضواحک . [ ض َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ ضاحکة. چهار دندان که از پس نیش بود. (مهذب الاسماء). دندانها که وقت خندیدن ظاهر شود، یا چهار دندان که میان انیاب و اضراس است . (منتخب اللعات ).
-
ثاقب الحجر
لغتنامه دهخدا
ثاقب الحجر.[ ق ِ بُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بسپایه . کثیرالارجل . بسفایج . (مفردات ابن البیطار) (تذکره ٔ اولی الالباب ). اضراس الکلب . تشمیر. سقی رغلا. چشمک . مشوطالغراب . و نیز رجوع به کثیرالارجل شود.
-
طواحن
لغتنامه دهخدا
طواحن . [ طَ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ طاحنه ج ِ طاحونة. دندانهای بزرگ . (منتهی الارب ). دندانهای بزرگ پهن که طعام بدان سائیده شود و بفارسی آسیادندان گویند. (منتخب اللغات ). دندانهای آسیا. اضراس . دوازده دندان که از پس ضواحک بود. (مهذب الاسماء). از پس انیاب ش...
-
ماضغان
لغتنامه دهخدا
ماضغان . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ ماضغ. دو ماضغ.رجوع به ماضغ شود. || بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس یا دو رگ است در دو زنخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه نام دو رگ در دو زنخ و بن هر دو زنخ متصل به بن اضراس . (ناظم الاطباء). در اصطلاح پ...