کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضحوکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اضحوکه
/'ozhuke/
معنی
خندهدار؛ چیزی که مردم را به خنده بیاورد؛ آنچه سبب خنده شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضحوکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اضحوکَة] [قدیمی] 'ozhuke خندهدار؛ چیزی که مردم را به خنده بیاورد؛ آنچه سبب خنده شود.
-
اضحوکه
لغتنامه دهخدا
اضحوکه . [ اُ ک َ ] (ع اِ) آنچه از آن بخندند. ج ، اضاحیک ، اَضاحِک . (از اقرب الموارد). آن چیز که مردمان را به خنده درآورد. (مهذب الاسماء). آنچه از وی خنده آید. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آن چیز و سخن که مردم را به خنده آرد. (غیاث اللغ...
-
جستوجو در متن
-
اضاحک
لغتنامه دهخدا
اضاحک . [ اَ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ اضحوکة.(از اقرب الموارد). رجوع به اضاحیک و اضحوکة شود.
-
اضاحیک
لغتنامه دهخدا
اضاحیک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اضحوکة، بمعنی مایه ٔ خنده و آنچه بدان بخندند. (از اقرب الموارد). رجوع به اضحوکة شود.
-
خزعبیله
لغتنامه دهخدا
خزعبیله . [ خ ُ زَ ل َ ] (ع اِ) اضحوکه و سخن مضحک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خزعبیلات . یقال : هات بعض خزعبیلاتک .
-
مسخره کردن
لغتنامه دهخدا
مسخره کردن . [ م َ خ َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مضحکه کردن . ریشخند نمودن . استهزا کردن . فسوس نمودن . افسوس کردن . اضحوکه قرار دادن : تو روح را مسخره کرده ای . (سایه روشن صادق هدایت ص 19).
-
شطارت
لغتنامه دهخدا
شطارت . [ ش َ رَ ] (ع مص ) در بدی و دزدی دوردرشدن . (مجمل اللغة). || شوخ و بی باک شدن .(فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رندی . (یادداشت مؤلف ). شوخی . بی باکی . چالاکی . زرنگی . (فرهنگ فارسی معین ): این اضحوکه را در خدمت سلطان باز گفتند از مکیدت و شط...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسد مسمی به منصور. شار غرجستان مشهور به شار شاه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : ولایت غرشستان را شار ابونصر داشت تا پسر وی محمد بحد مردی رسید و بقوت شباب و مساعدت اصحاب واتراب بر ملک مستولی شد و پدر منزوی گشت و ملک ...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از علما و دانشمندان اوائل قرن چهاردهم آذربایجان . علاوه بر مراتب علمی ، قریحه ٔ شعری او هم بس...