کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضجاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضجاج
لغتنامه دهخدا
اضجاج . [ اِ] (ع مص ) اضجاج قوم ؛ فریاد برآوردن و بانگ و غوغا کردن آنان . (از اقرب الموارد). بانگ و فریاد کردن و غوغا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ازجاج
لغتنامه دهخدا
ازجاج . [ اِ ] (ع مص ) آهن در بن نیزه کردن .زُج ّ در نیزه کردن . آهن را در بن نیزه درآوردن . (ازمنتهی الارب ). زج کردن نیزه . (تاج المصادر بیهقی ).