کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذِ ] (ع ص )آب چغزلاوه برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شراب و طعام گوارا. (ناظم الاطباء).
-
عذب
فرهنگ فارسی معین
(عَ ذْ بْ) [ ع . ] (ص .)1 - گوارا، خوشگوار. 2 - خوش ، شیرین .
-
عزب
فرهنگ فارسی معین
(عَ زَ) [ ع . ] (ص .) مرد یا زن تنها و مجرّد. ج . عزاب .
-
اذب
لغتنامه دهخدا
اذب . [ اَ ذَب ب ] (ع ص ، اِ) گاو دشتی . || مرد دراز یا عام است . || شتر ماده ٔ کلانسال . (منتهی الارب ).
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اَ ] (ع مص ) جاری شدن آب : ازب الماء. || نشخوار نکردن : ازبت الابل . || سخت شدن : ازب الشی ُٔ. (منتهی الارب ).
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اَ زَب ب ] (اِخ ) نام شیطانی از شیاطین .
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اَ زَب ب ] (ع ص ) بسیار موی ابرو. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آنکه موی ابرو بسیار دارد.(مهذب الاسماء). بسیارموی از مردم و شتر. درازموی . مؤنث : زَبّاء. (منتهی الارب ). ج ، زُب ّ. (مهذب الاسماء). || عام ازب ّ؛ سال فراخی و ارزانی . سال بسیا...
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اَ زِ ] (ع ص ) دراز. طویل . ازیب .
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اَ زُب ب ] (ع اِ) ج ِ زُب ّ. (منتهی الارب ).
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اِ ] (ع ص ) مرد کوتاه و ستبر وزیرک . || لئیم . || زشت روی . || لاغر باریک مفاصل که شکم و اسفل بدن وی فربه باشد و استخوانش همچنان باریک بود. (منتهی الارب ).
-
ازب
لغتنامه دهخدا
ازب . [ اُ زِ ] (اِخ ) اوسویوس . مرحوم پیرنیا در ایران باستان آورده است : یکی از روحانیون مسیحی ، مولد فلسطین . وی در بیت المقدس و انطاکیه تحصیلات خود را باتمام رسانید و از پیروان فلسفه ٔ افلاطون گردید، زمان حیات او 263 - 340 م . است . این شخص کتب زی...
-
اظب
لغتنامه دهخدا
اظب . [ اَ بِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ظبی ، غزال . (از متن اللغة). و اصل اظب ، اَظبُوٌ بود که به روش اَدل اعلال شد. (از اقرب الموارد).ج ِ ظبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ ظُبَة، شمشیر یا نیزه و مانند آن . (از اقرب الموارد). ج ِ ظُبَة. (ناظم الاطبا...
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azb ۱. پاکیزه.۲. گوارا؛ خوشگوار.
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'azab ۱. خاشاک.۲. شاخههای درخت.۳. اطراف چیزی.۴. آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه میافتد.۵. بند ترازو.
-
عزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: عُزّاب] 'azab ازدواج نکرده؛ مجرد.