کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضافهبار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
overload
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیش از حد، اضافه بار، بار اضافی، سربار، زیادی بار کردن، زیاد بار کردن، سربار کردن، زیاد پر کردن ، گرانبار کردن
-
overplacement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه بار
-
overcropping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه بار
-
overlift
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه بار
-
سرک
فرهنگ فارسی معین
(سَ رَ) (اِمصغ .) 1 - سر کوچک . 2 - اضافه ، اضافه بار.
-
surcharged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه وزن، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
-
surcharge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه کردن هزینه، اضافه بها، جریمه، نرخ اضافیمالیات اضافی، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
-
سیصد
فرهنگ فارسی معین
(صَ) (اِ.) سه بار صد (300)، دویست به اضافه صد.
-
surcharging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوپر شارژ، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
-
ضريبة اضافية
دیکشنری عربی به فارسی
زياد ستاندن , زياد بار کردن , تحميل کردن زياد پر کردن , اضافه کردن , نرخ اضافي ماليات اضافي , جريمه , اضافه بها
-
flux 3
گدازآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مادهای که به بار کوره اضافه و با اجزایی ناخواسته ترکیب میشود تا سیال بودن سربارۀ نهایی را افزایش دهد
-
بار منت
لغتنامه دهخدا
بار منت . [ رِ م ِن ْ ن َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اضافه ٔ تشبیهی است که منت وسپاس و شکر را به باری تشبیه کرده است : به نان خشک قناعت کنیم و جامه ٔ دلق که بار محنت خود به که بار منت خلق . سعدی (از امثال و حکم دهخدا).من که سر در نیاورم به دو کون گردن...
-
addition agent, addition 2
کمکذوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] 1. هر مادهای که برای ایجاد مشخصات مورد نظر آلیاژ به بار کوره یا پاتیل اضافه میشود 2. مادۀ واسطی که به حمام آبکاری افزوده میشود
-
raise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا بردن، ترفیع، اضافه حقوق، سرک، بلند کردن، بر افراشتن، برداشتن، پروراندن، بالا کشیدن، زیاد کردن، بوجود اوردن، ترقی دادن، بار اوردن، رفیع کردن، بر پا کردن، بیدار کردن، تولید کردن، دفع کردن، پروردن
-
دوراغ
واژهنامه آزاد
در حوالی شیراز، کاسنی و کنگر را ابتدا پخته و چند بار آبکش کرده، در ظرفی درب دار ریخته و به آن ماستِ ترجیحاً ترش اضافه نموده، به هم می زنند و موسیر خیساندۀ ریز کرده، به اضافۀ نعناع، پونه، گیاهان معطر و در نهایت دوغ به آن اضافه می کنند. محصول یا معجون ...