کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضا
فرهنگ واژههای سره
بیدستان
-
اضا
لغتنامه دهخدا
اضا. [ اَ ] (ع اِ) اَضی ̍. ج ِ اَضاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اضاة شود.
-
واژههای همآوا
-
عزا
لغتنامه دهخدا
عزا. [ ؟زْ زا ] (اِخ ) (بمعنی قوه ) صاحب بوستانی است که در نزدیکی اورشلیم بود و همانجا که قبر منسی و پسرش آمون شهریار یهودا واقع بوده است . و موضع آن بوستان معلوم نیست . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
عزا
لغتنامه دهخدا
عزا. [ ع َ ] (ع اِ) ماتم . مصیبت . تعزیت . زاری . سوکواری . سوک . (ناظم الاطباء). صبر بر مصیبت و صبر کردن و در آن استقامت ورزیدن و شکایت کردن ، و در عرف حال مجازاً بمعنی ماتم پرسی . (غیاث اللغات ). و با لفظ گرفتن و افگندن بمعنی ماتم استعمال نمایند، و...
-
عزا
لغتنامه دهخدا
عزا. [ ع ِزْ زا ] (اِخ ) (کفر...) ناحیه ای است از اعمال موصل . و احتمال میرود که آن مأخوذ از عز بمعنی باران شدید باشد و الف آن تأنیث راست . و در این صورت مفهوم آن چیزی شبیه «سرزمین بارانی » خواهد بود. (از معجم البلدان ).
-
عظا
لغتنامه دهخدا
عظا. [ ] (اِ) نوعی از صدف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ).
-
عظا
لغتنامه دهخدا
عظا. [ ع َ / ع َ ظِن ْ ] (ع مص ) آماسیدن شکم شتر از خوردن گیاه عنظوان . (از منتهی الارب ). عَظی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به عظی شود.
-
عزا
واژگان مترادف و متضاد
پرسه، تعزیت، داغ، سوگ، سوگواری، ماتم، مصیبت ≠ جشن، عروسی
-
عزا
فرهنگ واژههای سره
سوگ
-
ازا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ازاء] 'ezā مقابل؛ برابر؛ روبهرو؛ جلو.
-
عزا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . عزاء ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) صبر و شکیبایی ، شکیبایی در مصیبت . 3 - سوگواری . 4 - (اِ.) در فارسی به معنای سوگ ، ماتم .
-
آزا
لغتنامه دهخدا
آزا. (اِ) در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است .
-
اذا
لغتنامه دهخدا
اذا. [ اِ ] (ع حرف ربط) چون . وقتی . (غیاث اللغات ). || پس . (غیاث اللغات ). و تکون للمفاجاةو لغیرها. (منتهی الارب ). ناگاه . (غیاث اللغات ). || و قد تکون زائدة نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27)؛ ای حتی اتوا. (منتهی الارب ).
-
اذاً
لغتنامه دهخدا
اذاً. [ اِ ذَن ْ ] (ع ق ) فاذاً. آنگاه : ام لهم نصیب من الملک فاذاً لایؤتون الناس نقیراً. (قرآن 53/4)؛ نه که مر ایشان راست بهره از پادشاهی دنیا که آنگاه ندادند مردم را مقدار پشت خرما. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 774).