کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصیل زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصیل الطرفین
لغتنامه دهخدا
اصیل الطرفین . [ اَ لُطْ طَ رَ ف َ ] (ع ص مرکب ) آنکه از دو سوی ، پدر و مادر نجیب و اصیل باشد. کریم الطرفین . نجیب الطرفین . و رجوع به اصیل شود.
-
اسب اصیل
واژهنامه آزاد
یکران
-
جستوجو در متن
-
blue-blooded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشراف زاده، نجیب زاده، اصیل
-
Junker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یونکر، جوان نجیب زاده المانی، اصیل زاده المانی
-
Junkers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Junkers، جوان نجیب زاده المانی، اصیل زاده المانی
-
grandee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرمی، بزرگان، اعیان، اصیل زاده، نمجیب
-
grandees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گراند، بزرگان، اعیان، اصیل زاده، نمجیب
-
highborn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرانرژی، اصیل، نیک نژاد، پاک زاده
-
نجیب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] najibzāde اصیل؛ بزرگزاده.
-
نجیب زاده
لغتنامه دهخدا
نجیب زاده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) آزادزاده . بزرگ زاده . شریف . اصیل . نسیب .
-
wellborn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلامتی، نجیب زاده، نیکزاده، اصیل، دارای خصوصیات نجابت
-
بزرگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bozorgzāde فرزند شخص بزرگ؛ آنکه از خاندان اصیل و نجیب است.
-
داه زاده
لغتنامه دهخدا
داه زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنیززاده . غیر نژاده و بی اصل . مقابل شاهزاده ، نژاده و اصیل : شاهزاده بوی چو داری مال داه زاده شوی چو بد شد حال .سنائی .
-
nobler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نجیب زاده، نجیب، شریف، اصیل، اشرافی، با شکوه، سخاوتمند، ازاده، خوش طینت، خوش ذات، خاص
-
مردم زاده
لغتنامه دهخدا
مردم زاده . [ م َ دُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آدمیزاده . انسان . آدمیزاد. || نجیب . اصیل . دارای نسب عالی : و من بازداشتم از آن که هیچ مردم زاده زن عامه خواهد؟ (نامه ٔ تنسر). مردمانی مردم زاده بادانش و فضل و راستگوی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 72).