کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصول قوابس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصول طولی
لغتنامه دهخدا
اصول طولی . [ اُ ل ِ طو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول حکمت اشراق ، از اصطلاحات مربوطبه قواهر کلی طولی و عرضی و ازلیت و ابدیت زمان است . شیخ اشراق آرد: در قواهر اصولی طولی اندک وسایط شعاعی و جوهریست که امهات اند و اصولی عرضی است از اشعه وساطی دار...
-
اصول عرضی
لغتنامه دهخدا
اصول عرضی . [ اُ ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از اصطلاحات حکمت اشراق است .رجوع به اصول طولی و حکمت اشراق چ کربن ص 179 شود.
-
اصول فاخته
لغتنامه دهخدا
اصول فاخته . [ اُ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوع یازدهم از هفده گونه اصول در موسیقی است . نام اصولی باشد از هفده بحر اصول موسیقی و آنرا فاخته ضرب هم خوانند، و نام صوتی هم هست . (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز. (از کشف ...
-
اصول فقه
لغتنامه دهخدا
اصول فقه . [ اُ ل ِ ف ِق ْه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علمی است که بدان استنباط احکام شرعی فرعی از ادله ٔ اجمالی آنها شناخته میشود. و موضوع آن ادله ٔ شرعی کلی است ، از این نظر که چگونه از آنها احکام شرعی استنباط میشود. و مبادی آن از علوم عربی و بعض...
-
اصول کردن
لغتنامه دهخدا
اصول کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رقصیدن . حرکات موزون و خوش آینده از خود درآوردن : بعشق اگر برسی بی شراب مست شوی چنانکه بی دف و نی خود بخود اصول کنی . ملاتشبیهی (از آنندراج ).رجوع به اصول و به اصول پا نهادن و ادا و اصول درآوردن (ذیل اصول ) شود.
-
اصول کلام
لغتنامه دهخدا
اصول کلام . [ اُ ل ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارتست از مسائل علم کلام که در آن مطالب علم نقلی را به دلایل عقلی ثابت کنند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کلام و علم کلام شود.
-
اصول گرفتن
لغتنامه دهخدا
اصول گرفتن . [ اُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اداو اطوار ریختن . بازی درآوردن . صاحب آنندراج آرد: دراین مقام اصول و کچول گرفته نیز گویند : زاهد ز پنجگاه نماز ریائیش بر دین حق ببین چه اصولی گرفته ای .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
اصول متعارفه
لغتنامه دهخدا
اصول متعارفه . [ اُ ل ِ م ُ ت َ رَ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اصناف سه گانه ای که در فواتح علوم وضع کنند. صنف اول آنچه به هَلیّت تنها وضع کنند، و آن مبادی علم باشد، و آنرا مقدمات موضوعه خوانند، و خالی نبود از آنکه بنفس خود بَیّن بود ی...
-
اصول محاکمات
لغتنامه دهخدا
اصول محاکمات . [ اُ ل ِ م ُ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آیین دادرسی . (لغات فرهنگستان ).
-
اصول مذهب
لغتنامه دهخدا
اصول مذهب . [ اُ ل ِ م َ هََ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) برحسب عقیده ٔ امامیه ، علاوه بر توحید و نبوت و معاد که از اصول دین اسلام بشمار میروند به دو اصل دیگر نیز باید اعتقاد داشت که عبارتند از عدل و امامت . و اینک به بحث در پیرامون عدل پرداخته میشود: ع...
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...
-
اصول هندسه
لغتنامه دهخدا
اصول هندسه . [ اُ ل ِ هَِ دِ س َ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قواعد اصلی و اساسی دانش هندسه . رجوع به هندسه شود. || (اِخ ) نام کتابی که آنرا به افلاطون نسبت داده اند. (ابن الندیم ). و گویند قسطا آنرا ترجمه کرده است . رجوع به تاریخ علوم عقلی صفا ص...
-
اصول الاربعة
لغتنامه دهخدا
اصول الاربعة. [ اُ لُل ْ اَ ب َ ع َ ] (ع اِ مرکب ) چهاربیخ (ریشه ٔ کاسنی و رازیانه و کبر و کرفس ). بیخ کاسنی و رازیانه و کبر و کرفس . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ) (فهرست مخزن الادویه ) (الفاظ الادویه ). رجوع به فهرست مخزن الادویه و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود...
-
اصول الحدیث
لغتنامه دهخدا
اصول الحدیث . [ اُ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) دانش اصول حدیث ، که آنرا علم روایت حدیث نیز نامند. رجوع به علم روایت و علم حدیث و حدیث و کشف الظنون و مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی ج 2 شود.
-
اصول دار
لغتنامه دهخدا
اصول دار. [ اُ ] (نف مرکب ) در هیأت نوازندگان کسی را گویند که اصول نگاه دارد یا با اشارات دست و چوب و با ضرب آنان را به اصول رهبری کند.آنکه با طبل یا دف یا دورویه (دایره ) اصول نگاه دارد و خوانندگان و رقاصان و ورزشکاران را رهبری کند.