کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصول
/'osul/
معنی
۱. [جمعِ اصل] = اصل
۲. (فقه) علوم شرعی که از چهار اصلِ کتاب، سنت، اجماع، و قیاس تشکیل میشود.
۳. (موسیقی) هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی.
〈 اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از: توحید، نبوت، و معاد. در مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز اضافه میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شرعیات، علومشرعی
۲. کلیات، مبادی
۳. بنیادها ≠ فروع
دیکشنری
ABC, catechism, ground rule, nitty-gritty, rudiment
-
جستوجوی دقیق
-
اصول
واژگان مترادف و متضاد
۱. شرعیات، علومشرعی ۲. کلیات، مبادی ۳. بنیادها ≠ فروع
-
اصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'osul ۱. [جمعِ اصل] = اصل۲. (فقه) علوم شرعی که از چهار اصلِ کتاب، سنت، اجماع، و قیاس تشکیل میشود.۳. (موسیقی) هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی.〈 اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از: توحید، نبوت،...
-
اصول
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اصل . 1 - ریشه ها، پایه ها. 2 - نژادها، گوهرها. 3 - علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل می شود: کتاب ، سنت ، اجمعا، قیاس . ؛~ دین به عقیدة اهل سنت سه اصل است : توحید، نبوت ، معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده و مع...
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اَص ْ وَ ] (ع ن تف ) جهنده تر بر کسی . حمله کننده تر.- امثال : اصول من حمل .و رجوع به صول و صولة شود.
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...
-
اصول
دیکشنری فارسی به عربی
جزر , مذهب ، أساسيات
-
واژههای مشابه
-
اصول گرا
فرهنگ واژههای سره
بنیادگرا
-
principles of war
اصول جنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] اصولی که کاربرد بهموقع و مؤثر آنها در میدان جنگ تأثیر بسزایی در پیروزی داشته باشد
-
ادا اصول
لغتنامه دهخدا
ادا اصول . [ اَ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا و اصول . ناز. نمودن کراهت و غیره .
-
اصول اربعمائه
لغتنامه دهخدا
اصول اربعمائه . [ اُ ل ِ اَ ب َ ع َ م ِ ءَ ] (اِخ ) نامی است که محدثان شیعه به چهارصد کتاب معتبر نهاده اند و بیشتر احادیث آن کتابها از حضرت صادق (ع ) روایت شده است . و رجوع به خاندان نوبختی ص 71 شود.
-
اصول اربعه
لغتنامه دهخدا
اصول اربعه . [ اُ ل ِ اَ ب َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اصول الاربعة شود. || (اِخ ) در تداول علمای شیعه ، عبارتست از اصول کافی ، تهذیب ، استبصار و من لایحضره الفقیه . رجوع به اصحاب کتب اربعه شود.
-
اصول اعلون
لغتنامه دهخدا
اصول اعلون . [ اُ ل ِ اَ ل َ / لُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قواهر اصول اعلون . از اصطلاحات حکمت اشراق درباره ٔ کیفیت صدور کثرت از واحد احد و ترتیب آن و اشعه ٔ برزخی است . رجوع به حکمت اشراق سهروردی چ کربن ص 141 شود.
-
اصول تداوی
لغتنامه دهخدا
اصول تداوی . [ اُ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درمانشناسی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به درمانشناسی شود.
-
اصول ثقیل
لغتنامه دهخدا
اصول ثقیل . [ اُ ل ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از هفده اصول موسیقی ، و اصول را بهندی تال گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به اصول شود.