کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصلان
/'aslān/
معنی
۱. = شیر۱
۲. شیردرنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصلان
فرهنگ نامها
(تلفظ: aslān) (ترکی) (= اسلان) شیر ، شیر بیشه .
-
اصلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aslān ۱. = شیر۱۲. شیردرنده.
-
اصلان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ تر. ] (اِ.) 1 - شیر بیشه . 2 - نامی از نام های مردان .
-
اصلان
لغتنامه دهخدا
اصلان . [ اَ ] (ترکی ، اِ) مصحف ارسلان به معنی شیر که غالباً نام اشخاص باشد. مأخوذ از ترکی ، شیر بیشه . و از اعلام است . (ناظم الاطباء).
-
اصلان
لغتنامه دهخدا
اصلان . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصیل . (اقرب الموارد). رجوع به اصیل شود.
-
واژههای مشابه
-
سارو اصلان
لغتنامه دهخدا
سارو اصلان . [ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شاه عباس بزرگ به امیر گونه خان بگلربیگی ایروان داده است . وی از ایل آغچه قوینلوی قاجار است . پدرش گلابی بیگ در سلک قورجیان شاه طهماسب بود. خود وی چندگاه ایشیک آقاسی حرم و حارس دولتخانه ٔ مبارکه ٔ قزوین و داروغه ...
-
سارو اصلان
لغتنامه دهخدا
سارو اصلان . [اَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) لغّةً بمعنی شیر زرد. || لقب گونه ای که در عهد صفویه به امرا میدادند.
-
قمیش اصلان
لغتنامه دهخدا
قمیش اصلان . [ ق َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول ، واقع در یک هزارگزی جنوب دزفول به شوشتر. آب آن از رودخانه ٔ دز و محصول آن غلات ، برنج ، کنجد و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ بختیاری میباشند...
-
اصلان شاه
لغتنامه دهخدا
اصلان شاه . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 33 هزارگزی باختر الشتر و 26 هزارگزی باختری راه شوسه ٔ فرعی خرم آباد به الشتر. جلگه ، سردسیر و مالاریایی و سکنه ٔ آن 240 تن که شیعه و لکی و فارسی زبان اند. آب آن ...
-
گویجه لوی اصلان
لغتنامه دهخدا
گویجه لوی اصلان . [ گ ُ ج ِ اَ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو حومه ٔ شهرستان ارومیه .واقع در 14هزارگزی شمال خاوری ارومیه و یکهزارگزی خاور راه ارابه رو ارومیه به آده . واقع در جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از نازلوچای تأمین میشود. ...
-
قشلاق اصلان بیگلو
لغتنامه دهخدا
قشلاق اصلان بیگلو. [ ق ِ اَ ب ِ ] (اِخ ) قشلاقی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر در 44 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و44 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی است . محل قشلاق 65 تن از ایل چلیپانلو است . آ...
-
واژههای همآوا
-
عسلان
لغتنامه دهخدا
عسلان . [ ع َ س َ ] (ع مص ) سخت جنبیدن نیزه . (از منتهی الارب ). جنبیدن نیزه . (المصادر زوزنی ). جنبانیدن نیزه . (تاج المصادر بیهقی ): عسل الرمح ؛ اهتزاز و جنبیدن نیزه سخت شد و مضطرب گشت . (از اقرب الموارد). عَسْل . عُسول . و رجوع به عَسْل و عُسول شو...
-
عسلان
لغتنامه دهخدا
عسلان . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسل شود.