کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصلاح
/'eslāh/
معنی
۱. برطرف کردن عیب و ایراد چیزی؛ درست کردن: اصلاح خط فارسی.
۲. تراشیدن یا کوتاه کردن موی سروصورت.
۳. برطرف کردن ایرادات نوشته؛ ویرایش کردن: این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد.
۴. از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش.
〈 اصلاح دادن: (مصدر متعدی) صلح دادن؛ آشتی دادن؛ صلح و آشتی برقرار کردن.
〈 اصلاح کردن: (مصدر متعدی)
۱. به سامان آوردن؛ سروسامان دادن؛ درست کردن.
۲. تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت.
۳. نیکو کردن.
۴. صحیح کردن عبارت؛ درست کردن نوشتهای.
۵. مرمت کردن؛ تعمیر کردن.
۶. رفع اختلاف کردن؛ سازش دادن میان دیگران.
۷. (مصدر لازم) آشتی کردن با هم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشتی، سازش، صلح
۲. تصحیح، تنقیح، غلطگیری
۳. تعمیر، مرمت
۴. تادیب، تزکیه، تهذیب
۵. دستکاری، رتوش
برابر فارسی
بازساز
فعل
بن گذشته: اصلاح کرد
بن حال: اصلاح کن
دیکشنری
alteration, correction, improvement, modification, rectification, refinement, reform, reformation, revision
-
جستوجوی دقیق
-
اصلاح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشتی، سازش، صلح ۲. تصحیح، تنقیح، غلطگیری ۳. تعمیر، مرمت ۴. تادیب، تزکیه، تهذیب ۵. دستکاری، رتوش
-
اصلاح
فرهنگ واژههای سره
بازساز
-
اصلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eslāh ۱. برطرف کردن عیب و ایراد چیزی؛ درست کردن: اصلاح خط فارسی.۲. تراشیدن یا کوتاه کردن موی سروصورت.۳. برطرف کردن ایرادات نوشته؛ ویرایش کردن: این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد.۴. از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آمو...
-
اصلاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - سر و سامان دادن ، تصحیح کردن . 2 - کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت .
-
اصلاح
لغتنامه دهخدا
اصلاح . [ اِ ] (ع مص ) راست کردن عصا و چوب را به آتش . (منتهی الارب ). || بصلاح آوردن . (زوزنی ). بصلاح آوردن و نیکو کردن . (آنندراج ). نیکو کردن .(منتهی الارب ). با صلاح آوردن . (مؤید الفضلا) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). لَم ّ. (تاج...
-
اصلاح
دیکشنری عربی به فارسی
تعمير کردن , مرمت کردن , درست کردن , رفو کردن , بهبودي يافتن , شفا دادن , باز خريد , خريداري و ازاد سازي , رستگاري , بهسازي , بازساخت , بهسازي کردن , ترميم کردن , اصلا حات , تجديد سازمان , اصلا ح , تهذيب
-
اصلاح
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بهسازی (سیاسی).
-
واژههای مشابه
-
إِصْلَاحٌ
فرهنگ واژگان قرآن
اصلاح-درست کردن
-
اصلاح طلبان
فرهنگ واژههای سره
به خواهان
-
اصلاح پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'eslāhpazir قابل اصلاح؛ چارهپذیر.
-
اصلاح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی] (سیاسی) 'eslāhtalab خواهان تغییرات اساسی در امور کشور به منظور بهبود اوضاع؛ رفرمیست؛ طرفدار اصلاحات. = اصلاحات
-
reform
اصلاح 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدام برای تغییر برخی از جنبههای حیات اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی، بدون ایجاد دگرگونی بنیادی یا ساختاری، برای بهبود وضعیت جامعه متـ . اصلاحات
-
اصلاح 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ← بهنژادی
-
stand improvement
اصلاح توده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تیماری (treatment) که برای سلامتی و بهبود ترکیب و ساختار و شرایط و رشد تودههای همسال یا ناهمسال انجام میشود