کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصلاء
لغتنامه دهخدا
اصلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صلا. (منتهی الارب ) (المنجد) (قطر المحیط). رجوع به صلا شود.
-
اصلاء
لغتنامه دهخدا
اصلاء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاء چیزی ؛ در آتش درآوردن آنرا و نگاه داشتن در آن . (از قطر المحیط) (از المنجد). در آتش آوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). به آتش درآوردن و ملازم و مقیم درآوردن در آتش . (منتهی الارب ). || ا...
-
واژههای همآوا
-
عصلاء
لغتنامه دهخدا
عصلاء. [ ع َ ] (ع ص ) امراءة عصلاء؛ زن بی گوشت . (منتهی الارب ). زن خشک که گوشتی بر او نباشد. || مؤنث أعصل ، و آن اسبی است که «عَصَل » در او باشد. ج ، عِصال ، عُصل . (از اقرب الموارد).
-
اسلاء
لغتنامه دهخدا
اسلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَلی ̍. یارَکها.
-
اسلاء
لغتنامه دهخدا
اسلاء. [اِ ] (ع مص ) فراموشانیدن کسی را چیزی . فراموش کنانیدن کسی را چیزی : اسلاه عنه . (منتهی الارب ). || اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه بدر بردن . تسلیت . خورسند و بیغم گردانیدن : اسلاه عنه . (منتهی الارب ). || اندوه عشق ببردن . (زوزنی ...
-
اسلاع
لغتنامه دهخدا
اسلاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِلع. (منتهی الارب ). || اسلاع فرس ؛ گوشتی که بر هر دو رگ ران اسپ که تا پاشنه اند متعلق بود وقت فربهی آن . (منتهی الارب ).
-
اسلاع
لغتنامه دهخدا
اسلاع . [ اِ ] (ع مص ) شکسته سر شدن . شکسته سر گردیدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نُصْلِيهِ
فرهنگ واژگان قرآن
او را مي سوزانيم ( اصلاء به نار به معناي سوزاندن با آتش است البته سوزاندني که نهايت درجه ي حرارت آتش لمس شود )
-
نُصْلِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
او را مي سوزانيم ( اصلاء بنار به معناي سوزاندن با آتش است البته سوزاندني که نهايت درجه ي حرارت آتش لمس شود و جزمش به دليل جواب واقع شدن براي جمله قبلي است )
-
درآوردن
لغتنامه دهخدا
درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . فروبردن . وارد کردن . بدرون بردن . سپوختن . غرقه کردن . ادخال . (دهار). ایراد. ایلاج . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). غَلغلة. (منتهی الارب ). مُدخَل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): ادمان ، اسلاک ، سل...
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دَ ] (حرف اضافه ) ظرفیت را رساند خواه ظرفیت مکانی و خواه زمانی ، و آن یا حسی و واقعی است و یا فرضی و عقلی . کلمه ٔ ارتباطست به معنی درون ، میان ، در میان ، فی و مابین . (ناظم الاطباء). به معنی فی عربی است . (از آنندراج ). به معنی جوف است و درون...