کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س َ ](ع مص ) اندوهگین گردیدن بر. اندهگن شدن . (زوزنی ). || دریغ خوردن . تأسف . بر گذشته حسرت آوردن . || خشم گرفتن . (زوزنی ). خشم گرفتن بر.
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س ِ ] (ع ص ) خشمگن . خشمگین . غضبناک . || غمگین . ج ، اَسفون . (مهذب الاسماء).
-
عَصْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
سبوس - غلاف و پوسته دانههاي خوراکي نظير گندم و جو و برنج - برگ زراعت - کاه (عصف ماکول به معناي برگ زراعتي مثلا گندم است که دانههايش را خورده باشند ، و نيز به معناي پوست زراعتي است مانند غلاف نخود و لوبيا ، که دانهاش را خورده باشند يا منظور کاه جوي...
-
جستوجو در متن
-
آصفه
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsefe) (منسوب به آصف) ، ← آصف .
-
اصفیه
لغتنامه دهخدا
اصفیه . [ اَ ص َ فی ی َ ] (ع اِ) کَوَرْوا. کَبَربا. (مهذب الاسماء). ظاهراً منسوب به اصف است . رجوع به اصف شود.
-
گوهرخانم
لغتنامه دهخدا
گوهرخانم . [ گ َ / گُو هََ ن ُ ] (اِخ ) از همسران فتحعلی شاه و خواهر اللهیارخان آصف الدوله بوده است . (خیرات حسان ).
-
حق گویی
لغتنامه دهخدا
حق گویی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق گوی : وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشدغلام آصف ثانی جلال الحق ّ والدینم .حافظ.
-
خیارکبر
لغتنامه دهخدا
خیارکبر. [ رِ ک َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قثاءالکبر. لصف . عترت . ثمرةالکبر. اصف . (یادداشت مؤلف ).
-
ندیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ندیم اصفهانی .[ ن َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملامحمد روضه خوان . به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله بهادر (متوفی 1150 هَ . ق .) رسیده است . در رثای آصف الدوله گفته :گلشن عشرت به تاراج خزان رف...
-
مهرخوان
لغتنامه دهخدا
مهرخوان . [ م ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) خطاب باشد از سلاطین به امرا و ارکان دولت که او را از روی مهر به لقبی خوانند مثل آصف جاه و آصف الدوله و رکن الدوله و امثال آن . (از آنندراج ) (از برهان ). || (نف مرکب ) خواننده و انجام دهنده ٔ این عمل . خطاب کننده...
-
سحبان بیان
لغتنامه دهخدا
سحبان بیان . [ س َ ب َ] (ص مرکب ) که در فصاحت سحبان را ماند : آصف حاتم سنی احنف سحبان بیان یحیی خالدعطا جعفر هارون شعار. خاقانی .رجوع به سحبان وائل شود.
-
ولید
لغتنامه دهخدا
ولید. [ وَ ] (اِخ ) پدر خالد، سردار معروف اسلامی . رجوع به خالد شود : کجا شدند صنادید و سرکشان قریش زمنکران که مر ایشان بدند بس منکرولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟ناصرخسرو.
-
سلیمان جاه
لغتنامه دهخدا
سلیمان جاه . [ س ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه شوکت و مقام سلیمان دارد : کریم دولت و دین آصف و سلیمان جاه .؟ (حبیب السیر ج 3 ص 2).
-
صاحب قران
لغتنامه دهخدا
صاحب قران . [ ح ِ ق ِ ] (اِخ ) (سید...) امام علی . وی از شعرای هندوستان بود و در اوائل قرن سیزدهم میزیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت . سراسر اشعار او مشتمل بر هجو و هزل است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
قزوینی
لغتنامه دهخدا
قزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) آصف .یکی از علمای اوایل قرن دوازدهم هجری است که مورد احترام و تجلیل دانشمندان قزوین بوده و شرح خطبه ٔ همام نهج البلاغه از آثار اوست . (ریحانة الادب ج 3 ص 291).