کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصفهانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصفهانک
/'esfahānak/
معنی
آوازی در دستگاه همایون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصفهانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] ‹اسپهانک› (موسیقی) 'esfahānak آوازی در دستگاه همایون.
-
اصفهانک
لغتنامه دهخدا
اصفهانک . [ اِ ف َ ن َ ] (اِ) نام مقامی از موسیقی . رجوع به اصفهان (عنوان دوم ) شود.
-
اصفهانک
لغتنامه دهخدا
اصفهانک . [ اِ ف َ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش خرقان شهرستان ساوه واقع در 18هزارگزی خرقان که دارای 72 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
اصفهانک
لغتنامه دهخدا
اصفهانک . [ اِ ف َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چنارودبخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع در 23000 گزی باختر آخوره . جلگه ، سردسیر و سکنه ٔ آن 437 تن است که به لهجه ٔ لری سخن میگویند. آب ده از چشمه تأمین میشود. محصول ده غلات ، حبوبات ، تریاک ، کتیرا و ...
-
اصفهانک
لغتنامه دهخدا
اصفهانک . [ اِ ف َ ن َ ] (اِخ ) دیه اصفهانک در سه فرسنگی اصفهان واقع بود. حمداﷲ مستوفی در فصل «در ذکر مسافات طرق » آرد: از اصفهان تا دیه اصفهانک سه فرسنگ ، ازو تا دیه مهیار که سرحد ملک فارس است پنج فرسنگ ... (از نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ 3 ص 184). و ...
-
جستوجو در متن
-
گورکا
لغتنامه دهخدا
گورکا. (اِ) یکی ازآهنگهای موسیقی . گوشت . اصفهانک . (یادداشت مؤلف ).
-
اصفاهانک
لغتنامه دهخدا
اصفاهانک . [ اِ ن َ ] (اِ) نوعی از موسیقی . (ناظم الاطباء). رجوع به اصفهانک شود.
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِ) یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع ، حسینی و نوا. نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . نام پرده ای از موسیقی . (از لب الالباب و بهار عجم ) (غیاث ) (رشیدی ). نام پرده ای از موسیقی و آنرا اصفهانک نیز خوانند : مطر...
-
دارستان
لغتنامه دهخدا
دارستان . [ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک . محلی کوهستانی . سردسیر و دارای 486 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه ٔ سربند تأمین میشود محصول آنجا غلات ، انگور، بن شن ، پنبه ، بادام ، صیفی ، سیب زمینی ، شغل اهال...
-
شعبه
لغتنامه دهخدا
شعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) : این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247). مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شک...
-
راک ماهور
واژهنامه آزاد
راکِ ماهور دستگاه ماهور یکی از گسترده ترین دستگاه های موسیقی ایرانی است و در ردیف های گوناگون در حدود ۵۰ گوشه دارد و به علت حالت و ملودی روانی که دارد اغلب به صورت موسیقی شاد در جشن ها و اعیاد نواخته می شود. این دستگاه دارای گوشه های متنوعی است که ب...
-
توز
لغتنامه دهخدا
توز. (اِ) به معنی تاخت و تاراج است . (برهان ). تاخت و تاراج و غارت و یغما و حمله و هجوم . (ناظم الاطباء). تاخت و تاز. (فرهنگ جهانگیری ). || پوست درختی است که بر کمان و زین اسب و امثال اینها پیچند. (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج...