کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصفهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصفهان
/'esfahān/
معنی
۱. گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا.
۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی: ◻︎ به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵).
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
اسپهان، اسپاهان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصفهان
فرهنگ واژههای سره
اسپهان، اسپاهان
-
اصفهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: اسپهان، پهلوی: spāhān] (موسیقی) 'esfahān ۱. گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا.۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی: ◻︎ به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵).
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان ، در 14500 متری تبریز.
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِ) یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع ، حسینی و نوا. نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . نام پرده ای از موسیقی . (از لب الالباب و بهار عجم ) (غیاث ) (رشیدی ). نام پرده ای از موسیقی و آنرا اصفهانک نیز خوانند : مطر...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) امیر اصفهان ، پسر قرایوسف . از امرای روزگار ایلکانیان بود که سلطان حسین بن علاءالدولةبن سلطان احمد آخرین امیر ایلکانی را بکشت و سلسله ٔ مزبور را منقرض کرد. عباس اقبال مینویسد: سلطان حسین چون محمود در 827 هَ. ق . فوت کرد جای...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام پدر ابوعلی بود که در طبرستان در قرن چهارم هجری میزیسته . صاحب تاریخ طبرستان آرد: و حسن فیروزان به آمل آمد با ابوعلی بن اصفهان و ابوموسی که هر دو صاحب ماکان بودند. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 294). و آرد: و ابوالقاسم را از دختر...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان . اسباهان . اصبهان . در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است . در قدیم آنرا ا...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) همدان و اصفهان دو برادر بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 521). و در ص 149 آرد:و در کتاب همدان خواندم که همدان و اصفهان هم از ابناء پسرزادگان سام بن نوح اند، و دیگر جای ندیدم ، خداوندتعالی بدان داناتر است . (مجمل التواریخ والق...
-
واژههای مشابه
-
کوچ اصفهان
لغتنامه دهخدا
کوچ اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به کوچصفهان شود.
-
فخر اصفهان
لغتنامه دهخدا
فخر اصفهان . [ ف َ رِ اِف َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن سعید. از نثرنویسان قرن هشتم هجری و معروف به شمس فخری است . وی در سال 745 هَ . ق . / 1344 م . کتابی در لغت فارسی موسوم به معیار جمالی نوشت و آن را به نام پادشاه خوش قریحه و محبوب و ناکام فارس یعنی ...
-
بیات اصفهان
فرهنگ فارسی معین
( ~ ِ اِ فَ)(اِمر.)یکی از گوشه - های همایون .
-
چارباغ اصفهان
لغتنامه دهخدا
چارباغ اصفهان . [ غ ِاِ ف َ ] (اِخ ) در سنه ٔ 1006 هَ . ق . که شاه عباس اول قصد کرد پایتخت را از قزوین به اصفهان قرار دهد از دروازه ٔ باغ نقش جهان که موسوم به درب دولت کرده بودتا کنار زاینده رود خیابانی احداث نمود و چارباغی درهر دو طرف خیابان طرح شد ...
-
چارحوض اصفهان
لغتنامه دهخدا
چارحوض اصفهان . [ ح َ / ح ُ ض ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میدانی است کوچکتر از میدان نقش جهان اصفهان و فیمابین این دو میدان ، بازار مسگرهای اصفهان واقع و راه این میدان به آن میدان میباشد میدان چارحوض وصل به عمارات دیوانی است و عمارت مشهور به سردرچار حوض عبارت ...
-
جامع اصفهان
لغتنامه دهخدا
جامع اصفهان . [ م ِ ع ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مسجد قدیمی بزرگی است در اصفهان . مؤلف مرآت البلدان آرد: در این شهر مسجدی که آن را جامع توان گفت منحصر به فرد نیست ، اما مسجد جامع قدیم که اهل بلد بخصوص آن را مسجد جامع میگویند مسجدی است که درحوالی میدان کهنه ٔ...