کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصفر مطرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصفر منتفق
لغتنامه دهخدا
اصفر منتفق . [ اَ ف َ رِ م ُ ت َ ف ِ ] (اِخ ) رجوع به اصفر تغلبی شود.
-
اصابع اصفر
لغتنامه دهخدا
اصابع اصفر. [ اَ ب ِ ع ِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زردچوبه ، کذا فی الطب . الفاظش اگرچه تازیست اما ترکیب فارسیست ... (از مؤید الفضلاء).
-
بنی اصفر
لغتنامه دهخدا
بنی اصفر. [ ب َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بنوالاصفر شود.
-
اصفر داکن
دیکشنری عربی به فارسی
چرم گاوميش , چرم زرد خوابدار , ضربت , گاو وحشي , زردنخودي , محکم , از چرم گاوميش , براق کردن , جلا , پوست انسان
-
اصحاب زیادبن اصفر
لغتنامه دهخدا
اصحاب زیادبن اصفر. [ اَ ب ِ دِ ن ِ اَ ف َ ] (اِخ ) گروهی ازحروریه بودند که آنان را صفریه و زیادیة نیز میخواندند. رئیس آنان زیادبن اصفر بود که با ازارقه و نجدات و اباضیه در پاره ای از مسائل مخالفت کرد. رجوع به صفریه و حروریه و ملل و نحل شهرستانی چ مطب...
-
جستوجو در متن
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) چغانی . طاهربن فضل بن محمدبن مظفربن محتاج چغانی . عوفی در لباب الالباب آرد: امراء چغانیان در آن عهد نامدار بودند و این امیر ابوالمظفر نادره ٔ عهد و یگانه ٔ عصر خود بودست ودر دولت و مکنت پای بر فرق فرقد نها...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...
-
چون
لغتنامه دهخدا
چون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی مانند است . (از غیاث اللغات ). مثل و مانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطب...