کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصف
/'asaf/
معنی
= کَبَر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'asaf = کَبَر
-
اصف
لغتنامه دهخدا
اصف . [ اَ ص َ ] (ع اِ) بمعنی کَبَر که ثمره ٔ نباتی است از سپیاری درازتر و مزه ٔ آن ترش . (از شروح نصاب و کنز) (غیاث ) (آنندراج ). نباتی که آنرا کبر گویند : معنی از اشتقاق دور افتادکز صلف کبر و از اصف کبر است . خاقانی (از جهانگیری ).کور. کبر. (مهذب ا...
-
واژههای مشابه
-
آصف
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsef) (عربی از عبری) آصف [ابن برخیا] ، نام دبیر یا وزیر حضرت سلیمان نبی (ع) که در قرآن کریم ذکر آن رفته است ؛ (در قدیم) عنوان و لقبی بوده برای وزیران.
-
آصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مٲخوذ از عبری] [قدیمی، مجاز] 'āsa(e)f لقب وزیر دانا و باتدبیر: ◻︎ عنده علم بباید صفت آصف را / آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ (کمالالدین اسماعیل: ۴۸). Δ دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غ...
-
آصف
لغتنامه دهخدا
آصف . [ ص َ ] (اِخ ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل ، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است . و او تخت بلقیس سبا را از دوماهه راه بکمتر از لمح بصرو چشم زخمی در پیشگاه سلیمان ح...
-
عرق آصف
لغتنامه دهخدا
عرق آصف . [ ع ِ ق ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ کبر است . (مخزن الادویه ).
-
کسر آصف
لغتنامه دهخدا
کسر آصف . [ ک َ رِ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان . کوهستانی و سردسیر است و 362تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
آصف جاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. عبری] 'ās(a)efjāh لقب بعضی وزیران بزرگ.
-
آصف الدوله
لغتنامه دهخدا
آصف الدوله . [ ص َ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) پسر شجاع الدوله . از امراء و نُوّاب هندوستان ، و او بزبان فارسی وارد بوده و شعر می سروده . مدت امارت او در فیض آبادو لکنهو 23 سال و در 1212 هَ .ق . وفات یافته است .
-
آصف خان
لغتنامه دهخدا
آصف خان . [ ص َ ](اِخ ) نام وزیر جهانگیر پادشاه هند، و او اصلاً اصفهانی و پسر میرزا رفیعالدین و برادرزاده ٔ میرغیاث الدین است . در جوانی بهندوستان رفته و بوساطت عم ّ خویش میرغیاث الدین بدربار اکبرشاه راه یافت و در زمان جهانگیر بوزارت رسید. آصف خان دا...
-
اصف جور
لغتنامه دهخدا
اصف جور. [ ] (اِخ ) ترکی ، نام سردار سپاه خلیفه در جنگ با زنگیان در خوزستان و اهواز بسال 257 هَ . ق . شاید معرب اسب گور باشد.
-
تازه آباد آصف
لغتنامه دهخدا
تازه آباد آصف . [ زَ دِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در 20هزارگزی جنوب باختری دیواندره و دوهزارگزی کانی کبود واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبن...
-
بیاتیون آصف خان
لغتنامه دهخدا
بیاتیون آصف خان . [ ب َ ن ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی شهرستان دزفول است که 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).