کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصطیاد
/'estiyād/
معنی
صید کردن؛ شکار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصطیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estiyād صید کردن؛ شکار کردن.
-
اصطیاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) صید کردن ، شکار کردن .
-
اصطیاد
لغتنامه دهخدا
اصطیاد.[ اِ ] (ع مص ) صید کردن . (از لطایف و منتخب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). صید. (زوزنی ). شکردن . شکریدن . تصید. شکار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12) (ناظم الاطباء) : صیاد پیری آمد بر اصطیاد من داس و کمند و...
-
واژههای همآوا
-
استیاد
لغتنامه دهخدا
استیاد. [ اِ] (ع مص ) مهتر قومی را کشتن یا او را اسیر کردن . (منتهی الارب ). کشتن رئیس و سید خویش . مهتر قومی را کشتن و یا (به ) اسیری گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || مهتر زنان قومی را بزنی خواستن . (منتهی الارب ). مهتر زنان قومی بخواستن . (تاج المص...
-
جستوجو در متن
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلانسال از شتر و گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته باشد. (از اقرب الموارد). هرگاه سن شتر از «مخلف » درگذرد وی را عود گویند. (از صبح الاعشی ج ...
-
شکار کردن
لغتنامه دهخدا
شکار کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکردن . شکریدن . بشکریدن . زدن . افکندن . صید کردن . اصطیاد. تصید. (یادداشت مؤلف ). تقنص . (منتهی الارب ). اقتناص . (منتهی الارب ) (صراح اللغة). قنص . (منتهی الارب ). صید. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) : وگر به بل...
-
شکار
لغتنامه دهخدا
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطیاد؛ شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). موضوع شکار در جهان امروز دارای اهمیت زیاد است و به ...
-
تیر
لغتنامه دهخدا
تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ و ناوک مترادف آن ، و این مجاز است و راست و راست رو کج گشاده ، سخت دلدوز، دیده دوز، جگردوز،...