کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطلاح کلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زبان
واژگان مترادف و متضاد
۱. لسان ۲. کلام، لهجه ۳. اصطلاح
-
سرسخن
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) سر کلام؛ معادل اصطلاح اینترنتی hash tag یا hashtag. عبارت یا کلام مهمی که در سرجستارهای اینترنتی می آید و کار جست و جو را آسان تر می کند.
-
کرپان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) 1 - در اصطلاح زرتشتیان ، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود. 2 - کسانی که پیام زردشت را نمی شنیدند و نمی پذیرفتند.
-
مصنفین
لغتنامه دهخدا
مصنفین . [ م ُ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصنف (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مصنف شود. || (اصطلاح حدیث ) مؤلفان حدیث که کلام ائمه ٔ معصومین را در کتابهای خود می آورند و علاوه برآن از خود نیز بیاناتی در کتاب خویش دارند، در مقابل اصحاب اصول که همه ٔ...
-
کلام
لغتنامه دهخدا
کلام . [ ک َ ] (ع اِ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله ٔ اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. (منتهی الارب ). گفت...
-
تجانس
لغتنامه دهخدا
تجانس . [ ت َن ُ ] (ع مص ) اتحاد در جنس (اقرب الموارد) (قطر المحیط): و معالتجانس التآنس . (اقرب الموارد). همجنس بودن . (فرهنگ نظام ). مجانست . همانندی . || (اصطلاح علم کلام ) تجانس و مجانست هر دو در اصطلاح علم کلام در مورد اتحاد جنس استعمال میشود. ما...
-
کلامی
لغتنامه دهخدا
کلامی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به علم کلام و علم کلام عبارت از معرفت عقاید است به ادله ٔ عقلیه مؤید به نقل . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کلام شود.- مذهب کلامی ؛ در اصطلاح اهل بیان ، عبارت است از بیان دلیل بر مطلوب به روش اهل کلام ، و آن چنان حجتی ...
-
موجب
لغتنامه دهخدا
موجب . [ ج َ ] (ع ص ) ایجاب کرده شده . لازم آمده . لازم گردانیده شده و مقررکرده شده . || مثبت . ضد منفی . (ناظم الاطباء)؛ استثناء در کلام تام موجب . || (اصطلاح فلسفی ) به معنی ضد مختار است . (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی ).
-
مَنطِقَ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن گفتن - كلام (کلمه منطق و نيز کلمه نطق هر دو به معناي صوت يا صوتهاي متعارفي است که از حروفي تشکيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايي که منظور نظر ناطق است دلالت ميکند و در اصطلاح ، اين صوتها را کلام ميگويند )
-
مَا يَنطِقُ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن نمي گويد (کلمه منطق و نيز کلمه نطق هر دو به معناي صوت يا صوتهاي متعارفي است که از حروفي تشکيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايي که منظور نظر ناطق است دلالت ميکند و در اصطلاح ، اين صوتها را کلام ميگويند )
-
مَا يَنطِقُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن نمي گويند (در عبارت "مَا هَـٰؤُلَاءِ يَنطِقُونَ " .کلمه منطق و نيز کلمه نطق هر دو به معناي صوت يا صوتهاي متعارفي است که از حروفي تشکيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايي که منظور نظر ناطق است دلالت ميکند و در اصطلاح ، اين صوتها را کلام مي...
-
لَا يَنطِقُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن نمی گویند(کلمه منطق و نيز کلمه نطق هر دو به معناي صوت يا صوتهاي متعارفي است که از حروفي تشکيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايي که منظور نظر ناطق است دلالت ميکند و در اصطلاح ، اين صوتها را کلام ميگويند )
-
يَنطِقُ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن می گوید (کلمه منطق و نيز کلمه نطق هر دو به معناي صوت يا صوتهاي متعارفي است که از حروفي تشکيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت ، بر معنيهايي که منظور نظر ناطق است دلالت ميکند و در اصطلاح ، اين صوتها را کلام ميگويند )
-
آیرونی
واژهنامه آزاد
آیرونی این اصطلاح از واژه ی یونانی (Eironeia) گرفته شده و به معنای ریا و خلاف واقع نشان دادن است . شگردی است که گوینده یا نویسنده به کلام یا آنچه نوشته یا دیده می شود معنایی متضاد یا وارونه می بخشد که در آن دریافتی طنز آمیز وجود دارد .
-
ترعید
لغتنامه دهخدا
ترعید. [ ت َ ] (ع مص ) در اصطلاح قاریان ، مرتعش کردن صدا هنگام تلاوت قرآن کریم . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:نزد پاره ای از متأخران قاریان آن است که قاری در حین تلاوت کلام اﷲ آواز خود را بنحوی از حنجره ٔ خود بیرون آورد که گویی از فرط سرما یا شدت د...