کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطلاحنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
thesaurus
اصطلاحنامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] مجموعهای نظاممند از اصطلاحات تخصصی یک رشته که روابط معنایی میان آنها مشخص باشد
-
واژههای مشابه
-
اصطلاح
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعبیر، زبان، کلمه، واژه ۲. سازش، صلح
-
اصطلاح
فرهنگ واژههای سره
واژاک، زبا نزد
-
اصطلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'estelāh کلمهای که در گروهی یا در علم و فن و رشتهای معنی خاص غیر از معنی اصلی دارد.
-
term
اصطلاح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] واژه یا عبارت یا نشانهای حرفی یا حرفی- عددی که در حوزهای تخصصی برای ارجاع به یک مفهوم مشخص به کار برده میشود
-
اصطلاح
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سازش کردن ، صلح کردن . 2 - (اِ.) واژه ای که به علت کثرت استعمال عمومی ، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می شود. 3 - لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و به کار برند. ج . اصطلاحات .
-
اصطلاح
لغتنامه دهخدا
اصطلاح . [ اِ طِ ](ع مص ) با یکدیگر صلح کردن . (لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ). با هم صلح کردن . مأخوذ از صلح است ، چون در باب افتعال صاد مقابل تای افتعال افتاد تای را بدل به طا کردند اصطلاح شد. (غیاث ) (آن...
-
microthesaurus
اصطلاحنامۀ خُرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] اصطلاحنامهای که اصطلاحات یک حوزۀ خاص را در بر میگیرد و ازنظر روابط معنایی از عمق بیشتری برخوردار است
-
macrothesaurus
اصطلاحنامۀ کلان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] اصطلاحنامهای که اصطلاحات بیش از یک حوزه را در بر میگیرد و ازنظر روابط معنایی از عمق کمتری برخوردار است
-
نامه
واژگان مترادف و متضاد
جریده، خط، دستخط، رقعه، رقعه، رقیمه، صحیفه، طومار، عریضه، کاغذ، کتاب، مراسله، مرقومه، مصحف، مکتوب، منشور، نبشته، نوشته
-
نامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نوشته ، مکتوب . 2 - کتاب ، صحیفه .
-
نامه
لغتنامه دهخدا
نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پهلوی «نامک » (= کتاب ) مأخوذ از «نام »، کردی «نامه » (= مراسله ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مکتوب . قرطاس قرطس . (منتهی الارب ). کتابت . (برهان قاطع). (آنندراج ) (انجمن آرا). کاغذی که به نام کسی نوشته شود. (فرهنگ نظا...
-
نامة
لغتنامه دهخدا
نامة. [ نام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نام ّ است . (از اقرب الموارد). رجوع به نام ّ شود. || حیاةالنفس . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). حیات نفس . (منتهی الارب ). || حس و حرکة. نأمة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) حس . جنبش . (منتهی الارب ). معروفت...
-
نأمة
لغتنامه دهخدا
نأمة. [ ن َءْ م َ ] (ع اِ) سرود یا آواز. (منتهی الارب ) نغمه . صوت . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || اسکت اﷲ نأمته ؛ بمیراند او را. (منتهی الارب ) . اماتة. (المنجد). رجوع به نامة.