کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطرلاب مسطح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصطرلاب عشر
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب عشر. [ اُ طُ ب ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )برای هر ده درجه معمول است . (از مفاتیح خوارزمی ).
-
اصطرلاب گر
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب گر. [ اُ طُ گ َ ] (ص مرکب ) رجوع به اسطرلاب گر شود.
-
اصطرلاب نصف
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب نصف . [ اُ طُ ب ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )برای هر دو درجه بکار رود. (از مفاتیح خوارزمی ). و رجوع به اسطرلاب ، و التفهیم ص 285 و بعد از آن شود.
-
اصطرلاب ذات الحلق
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب ذات الحلق . [ اُ طُ ب ِ تُل ْ ح ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطرلاب الکری . نوعی از اصطرلاب است . رجوع به ذات الحلق و اصطرلاب الکری و اسطرلاب شود.
-
اصطرلاب ذی العنکبوت
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب ذی العنکبوت . [ اُ طُ ب ِ ذِل ْ ع َ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
-
اصطرلاب عصای موسی
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب عصای موسی . [ اُ طُ ب ِ ع َ ی ِ سا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
-
واژههای همآوا
-
اسطرلاب مسطح
لغتنامه دهخدا
اسطرلاب مسطح . [ اُ طُ ب ِ م ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسطرلابی که نزد قدما بیشتر معمول بوده است مسطح شمالی یا جنوبی بوده و به انواع مختلف تام و سدسی و ثلثی و غیره ساخته اند. (التفهیم ص 297 ح ). و عمربن محمد مروروذی صاحب اسطرلاب مسطح است ....
-
جستوجو در متن
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک ُ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کره . کروی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) : شکل کری و مستدیری یافت . (سندبادنامه ص 12).- اصطرلاب کری ؛ نوعی اصطرلاب که بر روی آن کره ٔ مشبکی کرده اند و آن نیم کره بمنزله ٔ عنکبوت اصطرلاب مسطح باشد. (یادداشت...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح . رجوع به تسطیح شود. هموارشده . (از اقرب الموارد). پهن و گسترده شده . (غیاث ). برابر و هموار و پهن . (ناظم الاطباء). گسترده . راست . تخت . هموارکرده . هم طرازشده . صاف . مستوی : نقاش چابکدست از قلم ص...
-
کرسی
لغتنامه دهخدا
کرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : همان روز گفتی که نرسی نبودورا تاج و دیهیم و کرسی نبود. فردوسی .یا کسی دیگر مر او را برکشیدآ...