کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصطرخ
لغتنامه دهخدا
اصطرخ . [ اِ طَ ] (اِخ ) قلعه ٔ اصطرخ . بر وزن و معنی استخر است که قلعه ای به فارس باشد. (برهان ) (آنندراج ). نام قلعه ای پارسی است .(هفت قلزم ). نام شهر که قلعه ٔ شهر فارس است . (از مؤید) (از مدار) (غیاث ). نام شهری در ایران زمین که تختگاه دارابن د...
-
اصطرخ
لغتنامه دهخدا
اصطرخ . [ اِ طَ ] (اِ) تالاب و آبگیر. (برهان ) (هفت قلزم ). رجوع به اصطخر و استخر و صطخر و ستخر شود.
-
واژههای همآوا
-
اسطرخ
لغتنامه دهخدا
اسطرخ . [ اِ طَ ] (اِ) اسطخر. استخر. تالاب . (برهان ). حوض . || (اِخ ) نام قلعه ٔ فارس . (برهان ). رجوع به استخر شود.
-
جستوجو در متن
-
اصطلخ
لغتنامه دهخدا
اصطلخ . [ اِ طَ ] (اِ) در تداول عامه ، اصطرخ . رجوع به اصطرخ و اصطخر و استخر شود.
-
اصطخر
لغتنامه دهخدا
اصطخر. [ اِ طَ ] (معرب ، اِ) معرب استخر، بمعنی تالاب و آبگیر. اصطرخ . (شرفنامه ٔ منیری ). کول . مأجل . ورجوع به استخر و ستخر و اصطرخ و سطخر و صطخر شود.
-
طرخ
لغتنامه دهخدا
طرخ . [ طَ ] (معرب ، اِ) مخفف ِ اصطرخ (اصطخر). تالاب . اصطرخ آب . (مهذب الاسماء) : بدان تا نهند از بَرِ چاه چرخ کشند آب از چاه چندی به طرخ . فردوسی .رجوع به فهرست ولف و فرهنگ شعوری ج 2 ص 162 و طرخة شود.
-
صطرخ
لغتنامه دهخدا
صطرخ . [ ص ِ طَ ] (اِخ ) مخفف اصطرخ است : چودر کام او دید گردنده چرخ ببخشید دارابگرد و صطرخ . فردوسی .رجوع به استخر شود.
-
اسکنان
لغتنامه دهخدا
اسکنان . [ ] (اِخ ) قلعه ای بفارس : سلطان (محمد خوارزمشاه ) بر اتابک سعد ابقا نمود و او پسر بزرگتر خود اتابک زنگی را بنوا بسلطان داد و او قلعه ٔ اصطرخ و اسکنان را با چهار دانگ محصول فارس سلطان را مقرر داشت تا اجازت مراجعت یافت . (جهانگشای جوینی چ قزو...
-
استخر
لغتنامه دهخدا
استخر. [ اِ ت َ ] (اِخ ) اصطخر. اصطرخ . ستخر. (جهانگیری ). شهری بفارس از اقلیم سوم ، طول آن 79 درجه و عرض 32 درجه و آن از بزرگترین حصن های فارس و شهرها و کوره های آنست . گویند نخستین کسی که آنرا بساخت اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث نزد ایرا...