کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصطخری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رودگران
لغتنامه دهخدا
رودگران . [ گ َ ] (اِخ ) یکی از ابواب زرنج است . (اصطخری از حاشیه ٔ تاریخ سیستان ).
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) از توابع بخارا،در میان خدیمنکن و راه سمرقند قرار دارد و در دست چپ این راه است . (از مسالک و الممالک اصطخری ص 316).
-
فرخشید
لغتنامه دهخدا
فرخشید. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دروازه های ربض سمرقند بوده است . (المسالک و الممالک اصطخری ص 294). رجوع به فرخشی و فرخشا و فرخشان شود.
-
شانجش
لغتنامه دهخدا
شانجش . [ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قراء تابع بخارا. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 109 از اصطخری ص 310).
-
شتاراق
لغتنامه دهخدا
شتاراق . [ ] (اِخ ) شتاراو. به روایت اصطخری نام یکی از سیزده دروازه ٔ سیستان بوده است . (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 159).
-
شتاراو
لغتنامه دهخدا
شتاراو. [ ] (اِخ ) شتاراق . بنا به روایت اصطخری نام یکی از سیزده دروازه ٔ شهر سیستان بوده است . (حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص 159).
-
شورماهی
لغتنامه دهخدا
شورماهی . (اِ مرکب ) ماهی شور : و بنهرالکر شورماهی الذی یحمل الی الاَّفاق مالحاً. (اصطخری ). رجوع به ترکیبات شور شود.
-
کادزین
لغتنامه دهخدا
کادزین . (اِخ ) اصطخری گوید: نام قصبه ٔ مرکزی ناحیه ٔ قبادخره از خطه ٔ فارس است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد اصطخری . رجوع به حسن ... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) محمد سُسّویه محمدبن احمدبن عمربن ممشاد اصطخری . محدث است .
-
بومجکت
لغتنامه دهخدا
بومجکت . [ ] (اِخ ) و بومحکث ، نام بخارا. (صورالاقالیم اصطخری ). بونجیکث . نونیجکت . (حدود العالم ص 111).
-
اسفندباد
لغتنامه دهخدا
اسفندباد. [ اِ ف َ ] (اِخ ) بقول اصطخری نام قدیم قلعه ٔ سعیدآباد در رامجرد از کوره ٔ اصطخر فارس است . (اصطخری ص 117). و نسخه بدل آن اسفیدباذ، اسفندیاد و در گیهان نامه قلعه ٔ سپید آمده . رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ٔ 1 ص 230 شود.
-
بسبة
لغتنامه دهخدا
بسبة. [ ب َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای بخارا است . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). رجوع به بَسبَط شود. || بسبه ٔ سفلی ؛ بگفته ٔ اصطخری ازاعمال فرغانه است . (از معجم البلدان ). || بسبه ٔ علیا؛ این محل نیز بگفته ٔ اصطخری از اعمال فرغانه است و ...
-
هرمزفره
لغتنامه دهخدا
هرمزفره . [ هَُ م ُ ف َرْ رَ ] (اِخ ) جایی است از نواحی مرو در طرف برّ، در طریق خوارزم که اکنون مسفره اش نامند. (معجم البلدان ). نام شهری بر کنار رودی به همین نام از بلاد خراسان . (صورالاقالیم اصطخری ).
-
یرعوب
لغتنامه دهخدا
یرعوب . [ ی َ ] (ع اِ) پادشاه بوزینگان . (از عجائب المخلوقات قزوینی ). مانند یعسوب که پادشاه نحل است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به المسالک و الممالک اصطخری ص 26 شود.