کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصرار
/'esrār/
معنی
ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.
〈 اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تاکید، سماجت، مداومت
برابر فارسی
پافشاری، پاپیچ
فعل
بن گذشته: اصرار داشت
بن حال: اصرار دار
دیکشنری
assertiveness, importunity, insistence, persistence, pertinacity, protestation, urgency
-
جستوجوی دقیق
-
اصرار
واژگان مترادف و متضاد
ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تاکید، سماجت، مداومت
-
اصرار
فرهنگ واژههای سره
پافشاری، پاپیچ
-
اصرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrār ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.〈 اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.
-
اصرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) پافشاری کردن .
-
اصرار
لغتنامه دهخدا
اصرار. [ اَ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب که در قلعه ٔ صُرَر سکونت دارند. (منتهی الارب ).
-
اصرار
لغتنامه دهخدا
اصرار. [ اِ ] (ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). راست کردن اسب گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دو گوش راست کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). || اصرار سنبل ؛ آما...
-
اصرار
دیکشنری عربی به فارسی
سرسخت , يکدنده , لجوج , سخت , ترشرو , اصرار , پافشاري , سخت دلي , لجاجت , سختي , سفتي , چسبندگي , سرسختي
-
اصرار
دیکشنری فارسی به عربی
اصرار , ين
-
واژههای مشابه
-
اصرار داشتن
لغتنامه دهخدا
اصرار داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن ، مثال : فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام ) . ثبات داشتن و سماجت داشتن . مصر بودن . (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن .
-
اصرار کردن
لغتنامه دهخدا
اصرار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ثبات و دوام ورزیدن و ایستادگی کردن در کاری . و نیز لجاجت کردن و ایستادگی نمودن . (ناظم الاطباء). سماجت کردن . مُصِر بودن . ابرام کردن . پافشاری داشتن . اصرار ورزیدن . و رجوع به اصرار ورزیدن شود : کند در ره نوشتن ...
-
اصرار نمودن
لغتنامه دهخدا
اصرار نمودن . [ اِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اصرار کردن یا سماجت نشان دادن : مجال صبر کجا ماندم چو در حق من زمانه بر سر باطل نماید این اصرار. ظهیر فاریابی (از ارمغان آصفی ص 134).و رجوع به اصرار کردن شود.
-
اصرار ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اصرار ورزیدن . [ اِ وَ دَ ] (مص مرکب ) سماجت کردن . ابرام ورزیدن . مُصِر بودن . اصرار کردن . پافشاری کردن . تأکید کردن . و رجوع به اصرار کردن شود.
-
اصرار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حافز , مساومة
-
اصرار و ابرام
لغتنامه دهخدا
اصرار و ابرام . [ اِ رُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) پافشاری و سماجت . دنبال کردن کاری با تأکید و سماجت .