کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصحر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصحر
لغتنامه دهخدا
اصحر. [ اَ ح َ ] (ع ص ) سرخ سپیدآمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نزدیک به اصهب . (قطر المحیط)(از اقرب الموارد). و گویند: حمار اصحر و اتان صحراء. (از اقرب الموارد). || خاکی مایل به سرخی . (از اقرب الموارد). خاکی مایل به سرخی که در خفااندکی به سفیدی...
-
واژههای همآوا
-
اسحر
لغتنامه دهخدا
اسحر. [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساحر. ساحرتر. جادوتر : دوستی و وهم صد یوسف تنداسحر از هاروت و ماروتست خود.مولوی .
-
اسهر
لغتنامه دهخدا
اسهر. [اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سَهَر. بی خواب تر.- امثال : اسهر من النجم . اسهر من جُدْجُدْ ؛ هو شی ٔ شبیه بالجراد قفّاز، یقال له صراراللیل .اسهر من قطرب ؛ هو دویبة لاتنام اللیل کله من کثرة سیرها. هذا قول ابی عمرو و غیره لایرویه اسهر و ان...
-
أَسِحْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا سحر (است)
-
اسحر
واژهنامه آزاد
خنگ
-
جستوجو در متن
-
صحراء
لغتنامه دهخدا
صحراء. [ ص َ ] (ع ص ) صفت مشبهه ٔ مؤنث اصحر. || خرماده ٔ سرخ و سپیدی آمیخته . یقال : حمار اصحر و اَتان ٌ صحراء. (منتهی الارب ).
-
اصحار
لغتنامه دهخدا
اصحار. [ اِ ] (ع مص ) به صحرا بیرون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به صحرا بیرون آمدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اَصْحَرَ القوم ُ؛ برزوا الی الصحراء لایواریهم شی ٔ، تقول : رأیتهم مصحرین ؛ ای بارزین الی الصحراء. (اقرب الموارد). || اصحار م...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...