کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصبهبذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصبهبذ
لغتنامه دهخدا
اصبهبذ. [ اِ ب َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) قلعه ای بسیار بلند بسیستان بود. صاحب ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: و در شهور سنه ٔ تسعین و ثلثمائه (390 هَ . ق .) به انتقام این واقعه به سیستان رفت و خلف در حصار قلعه ٔ اصبهبذ نشست ، قلعه ای که حلیف سماک و الیف افلاک اس...
-
اصبهبذ
لغتنامه دهخدا
اصبهبذ. [ اِ ب َ ب َ / ب ُ ] (معرب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب المعرب ذیل صبهبذ آرد: فارسی معرب است و آن در دیلم مانند امیر در عربست . جریر گوید : اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهم ُو کسری و آل الهرمزان و قیصرا. (المعرب جوالیقی ص 218).و در حاشیه ٔ آن آمده ...
-
واژههای همآوا
-
اسبهبذ
لغتنامه دهخدا
اسبهبذ. [ اِ ب َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اسبهبد. اسپهبذ. اسپاهبذ (از: اسپاه ، سپاه و لشکر + بذ، مزید مؤخر) بمعنی فرمانده سپاه و قائد عسکر و معرب آن اسفهبذ و صبهبذ است . (المعرب جوالیقی ص 218). || نامی که ملوک طبرستان بدان اختصاص داشتند و یاقوت گوی...
-
اسبهبذ
لغتنامه دهخدا
اسبهبذ. [ اِ ب َ ب ُ ] (اِخ ) اسبهبد. کوره ای در طبرستان و شاید بنام بعض ملوک آن ناحیه نامیده شده باشد. (معجم البلدان ): چون لشکرها جمع شد فرمان فرمود [ الجایتو ] که از چهار راه بگیلان درآیند والا (کذا) امیر چوپان را مقرر فرمود که از راه اردبیل بحدود...
-
جستوجو در متن
-
اصفهبد
لغتنامه دهخدا
اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) اصبهبذ. حصن یا قلعه ای بسیستان بود. رجوع به اصبهبذ در همین لغت نامه و حبیب السیر چ خیام ص 376 شود.
-
اصبهبذی
لغتنامه دهخدا
اصبهبذی . [ اِ ب َ ب َ / ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به اسپهبذ. رجوع به اسپهبذ و اصبهبذ و الجماهر بیرونی ص 70 شود.
-
اصبهبذان
لغتنامه دهخدا
اصبهبذان . [ اَ ب َ ب َ / ب ُ ] (معرب ، اِ مرکب ) در اصل زبان پارسی لقبی بود که بر پادشاهان طبرستان اطلاق میشد چنانکه پادشاهان فارس (ایران ) را کسری (خسرو) و پادشاهان ترک را خاقان و پادشاهان روم را قیصر میخوانند. (از معجم البلدان ). لقب ملوک طبرستان ...
-
طبرستان
لغتنامه دهخدا
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است . (برهان ). بلادی است فراخ و وسیع طبری منسوب به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف روضات الجنات ذیل ترجمه...