کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع
-
انگشت
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع , رقم
-
زبانه
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع , لسان
-
انگشت پای مهره داران
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع القدم
-
با انگشت پا زدن یا راه رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع القدم
-
پنجه
دیکشنری فارسی به عربی
اصبع القدم , خف , مخلب
-
اصابیع
لغتنامه دهخدا
اصابیع. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِصبع. انگشتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ولی در اقرب الموارد و قطر المحیط جمع اصبوع است که لغت یا لهجه ای در اصبع است . و جمع اصبع، اصابع است .
-
انگل
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ) (اِ.) انگشت ، اصبع .
-
انگشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصبع، کلیک ۲. انقوزه، صمغ
-
اصابع
فرهنگ فارسی معین
(اَ بِ) ( اِ.) جِ اصبع ؛ انگشتان .
-
جای پا
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , اصبع القدم , خطوة , خليع , موطي ، أثَرُ الْقَدَمِ
-
اصبوع
لغتنامه دهخدا
اصبوع . [ اُ ] (ع اِ) اصبع. انگشت . (منتهی الارب ). لهجه یا لغتی است در اصبع. ج ، اصابیع. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
-
اشتو
لغتنامه دهخدا
اشتو. [ اُ ] (اِ) سبزه . || انگشت که عربان اصبع گویند. (برهان ).
-
ثوخ
لغتنامه دهخدا
ثوخ . [ ث َ ] (ع مص ) ثوخ اِصبع؛ فرو رفتن انگشت در چیزی نرم و آماسیده .
-
مدحوسة
لغتنامه دهخدا
مدحوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) اصبع مدحوسه ؛ انگشتی که ناخنش به علت داحس افتاده باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به داحس و داحوس شده . (از متن اللغة). رجوع به داحس شود.