کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصاغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصاغر
/'asāqer/
معنی
= اصغر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصاغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ اصغر] [قدیمی] 'asāqer = اصغر
-
اصاغر
فرهنگ فارسی معین
(اَ غَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ اصغر. 1 - خردسالان ، کوچکان . مق اکابر. 2 - کهتران .
-
اصاغر
لغتنامه دهخدا
اصاغر. [ اَ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصغر. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). خردتران . (از آنندراج ). خردان . (غیاث ). کهتران . کوچکتران . مقابل اکابر. قال سیبویه : لایقال نسوة صغر و لا قوم اصاغر الا بالالف واللام ، و کذا اصغرون ایضاً. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اعابل
لغتنامه دهخدا
اعابل . [ اَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) گویا ج ِ اعبل است چون اصغرو اصاغر. (از معجم البلدان ). رجوع به اَعبَل شود.
-
اصغرون
لغتنامه دهخدا
اصغرون . [ اَ غ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصغر (در حالت رفع). (ازقطر المحیط). رجوع به اصغر و اصاغر و اصاغرة شود.
-
نازنینی سبزواری
لغتنامه دهخدا
نازنینی سبزواری . [ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از سبزوار است به امیر شاهی مصاحبت می...
-
اکابر
لغتنامه دهخدا
اکابر. [ اَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِاکبر. بزرگان . مقابل اصاغر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اکبر شود. || مردمان دولتمند و توانا. || مردمان بزرگ و شریف و کبیر. (ناظم الاطباء). بزرگان . شرفا. (فرهنگ فارسی معین ) : نشست در مجلس عالی به حضور اولیای دولت و دعوت...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (امیر سید...) نیشابوری . ابن علی . از علماء معاصر با سلاطین آق قویونلو. صاحب حبیب السیر آورده است : امیر ابوالقاسم در ولایت نیشابور از قدوه ٔ سادات نقبای ذوی المکارم است و ناظم امور مهمات اصاغر و اکابر. پدر بزرگوار...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جلال الدین بن ابوالقاسم قوام الدین درگزینی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او بسمت علو همت و کثرت فصاحت و لطف گفتار و حسن کردار و شکل خوب و شمائل مرغوب موصوف و معروف بود و در امر جود و سخا و بذل و عطا نسبت بعلماء و ...
-
تاج العارفین
لغتنامه دهخدا
تاج العارفین . [ جُل ْ رِ ] (اِخ ) (سید...) ابن عبدالقادربن احمدبن سلیمان دمشقی . در نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال وی آمده : سید تاج العارفین پسر عبدالقادر... ولادتش در سال هزار و بیست و هفت روی داد و در شهر دمشق که کرسی بلاد شامیه می باشد از مشای...
-
اصغر
لغتنامه دهخدا
اصغر. [ اَ غ َ ] (ع ن تف ) خردتر. مؤنث : صُغْری ̍. ج ، اصاغر، اصاغرة و کذا اصغرون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).کوچکتر. کهتر. کهین . صغیرتر. حقیرتر. مقابل اکبر.- امثال : اصغر من حبة . اصغر من صعوة . اصغر من قراد . || ...
-
ضمضم
لغتنامه دهخدا
ضمضم . [ ض َ ض َ ] (اِخ ) ابن عمرو غفاری . از یاران ابوسفیان است . صاحب کتاب حبیب السیر در سبب غزوه ٔ بدر گوید : هنگامی که ابوسفیان با قریشیان و اموال فراوان از شام بازگشته متوجه مکه ٔ مکرمه بودند، حضرت رسول با سیصدوپنج نفر از اصحاب که از آن جمله هشت...
-
روایة
لغتنامه دهخدا
روایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) بازگفتن سخن را و همچنین است شعر. (از منتهی الارب ). روی الحدیث َ روایةً؛ حمل و نقل کرد آنرا. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). نقل سخن یا خبر از کسی . بازگو کردن سخن کسی را. روایت . و رجوع به روایت شود. || اصطلاحی است د...
-
مکارم
لغتنامه دهخدا
مکارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مکرمة. (دهار). ج ِ مَکرُم و مَکرُمة. (منتهی الارب ). ج ِ مکرمة. (ناظم الاطباء). نوازشها و بزرگواریها واین جمع مکرمت است . (غیاث ) (آنندراج ). نوازشها و مکرمتها و بزرگیها. (ناظم الاطباء). نیکیها. خوبیها. بزرگواریها. (یادد...