کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصاص
لغتنامه دهخدا
اصاص . [ ] (ع اِ) تیمله یا روغن پودنه ٔ کوهی . (دزی ج 1 ص 26). || نوعی از گیاهان دوقلفه ٔ بی برگ که بوته های کوچکی دارند و در جنوب اروپا میرویند. (از دزی همان جلد). || مازریون . (همان صفحه ). برخی این کلمه را بصورت ازاز آورده و گفته اند الازاز... هو ...
-
اصاص
لغتنامه دهخدا
اصاص . [ ] (ع اِ) ج ِ اص ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود.
-
واژههای همآوا
-
عساس
لغتنامه دهخدا
عساس . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب . (از اقرب الموارد). || (اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب ، چه او در شب میگردد و جستجو میکند. (از اقرب الموارد).
-
عساس
لغتنامه دهخدا
عساس . [ ع ِ ] (ع اِ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ج ِ عُس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عس ّ شود.- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) ابن سلامة، مکنی به ابوصعدة. صحابی است . (از منتهی الارب ). و رجوع به ابوصعدة شود.
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریة ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر در بلاد بنی جعفربن کلاب دانسته اند که در پایه ٔ آن آب ناصفة واقع است . (از معجم البلدان ).- دارة عسعس ؛ ازآ...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (از ع ، ص ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عسعسة است به معنی تاریکی درآوردن شب . (از غیاث اللغات ). و در فارسی با توجه به مورد استعمال آن در قرآن کریم ، بعنوان صفتی برای شب بکار رفته است : ایمان به وجود تو جدا گشت ز کفران چون روز درخشنده جدا ...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (فهرست مخزن الادویة). گرگ که در جستجوی شکار باشد در شب . (از اقرب الموارد). || خارپشت ، بدان جهت که شبگرد میباشد. (منتهی الارب ). گوئی مفرد عَساعِس است بمعنی خارپشتان . (از اقرب الموارد). ج ، عَسا...
-
عسعس
لغتنامه دهخدا
عسعس . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) بازرگانان آزمندو حریص . || آوندهای کلان . (منتهی الارب ).
-
عثاث
لغتنامه دهخدا
عثاث . [ ع ِ ] (ع اِ) ترنم در غنا. (اقرب الموارد). || ج ِ عِث ّ. رجوع بدان کلمه شود.
-
عثعث
لغتنامه دهخدا
عثعث . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) کوهی است به مدینه بنام سُلَیع که بر آن خانه های اسلم بن اقصی است .
-
عثعث
لغتنامه دهخدا
عثعث . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) فساد. (اقرب الموارد). تباهی و فساد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نرم از سرین و از زمین . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پشته ٔ بی گیاه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نام سرودگوی .(منتهی الارب ). |...
-
عصعص
لغتنامه دهخدا
عصعص . [ ع ُ ص َ ع ِ / ع َ ع َ ] (ع اِ) عُصعُص است به معنی استخوان دنب . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عُصعص شود.
-
عصعص
لغتنامه دهخدا
عصعص . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) گوشت باطن الیه ٔ گوسپند یا بن دم و استخوان دمغزه . (منتهی الارب ). استخوان مابین هر دو سرین قریب از مقعد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عَجب و استخوان دم . (از اقرب الموارد). مهره هاست که نشستن مردم بر آن باشد... و عدد آن سه اس...