کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشک و گریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اشک یتیمی
لغتنامه دهخدا
اشک یتیمی . [ اَ ک ِی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک بیکسی :میدود اشک یتیمی بسکه بر رخساره ام سینه چون کشتی بدریا میزند گهواره ام .صائب (از آنندراج ).
-
اشک آلود
لغتنامه دهخدا
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
-
اشک پیما
لغتنامه دهخدا
اشک پیما. [ اَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) رجوع به اشک پیمای شود.
-
اشک پیمای
لغتنامه دهخدا
اشک پیمای . [ اَپ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) اشکبار. اشک ریزان : غم رفتگان در دلم جای کرددو چشم مرا اشک پیمای کرد.نظامی .
-
اشک توغلی
لغتنامه دهخدا
اشک توغلی . [ ] (اِخ ) یا اسک توغلی . از سرداران معاصر غازان بود که بسال 695 هَ . ق . برادر وی اینه بک با چند سردار دیگر ایلدار را که گریخته بود تعقیب کردو بر وی ظفر یافت . رجوع به تاریخ غازان ص 98 شود.
-
اشک فشان
لغتنامه دهخدا
اشک فشان . [ اَف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) اشکریزان . اشکبار : دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست . کلیم (از آنندراج ).چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء).
-
قطره اشک
دیکشنری فارسی به عربی
دمعة
-
اشک اور
دیکشنری فارسی به عربی
دمعي
-
کیسه اشک
دیکشنری فارسی به عربی
دمعي
-
ویژه اشک
دیکشنری فارسی به عربی
دمعي
-
اشک زا
دیکشنری فارسی به عربی
سريع البکاء
-
اشک ریختن
دیکشنری فارسی به عربی
ابک
-
اشک بلبل
لهجه و گویش تهرانی
ادرار/ مشروب
-
اشکه،اشک
لهجه و گویش تهرانی
چکه کردن رنگ،شُره کردن
-
اشک مو
لهجه و گویش تهرانی
آبی که از شاخه هرس شده مو می آید