کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشکیل
/'eškil/
معنی
مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکل› [قدیمی] 'eškil مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
-
اشکیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) (اِ.) نک اشکل .
-
اشکیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ) (اِ.) = اشکال : پای بند ستور.
-
اشکیل
لغتنامه دهخدا
اشکیل . [ اِ ] (اِ) مکر و حیله و فریب . (انجمن آرا) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به اشکل شود. || اسبی بود که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (برهان ) (هفت قلزم ) (غیاث ). || دوائی است که آب برگ آن سفیدی چشم را زایل کند و بعربی آنرا عوسج گویند. (آنندراج...
-
واژههای مشابه
-
اشکیل چشم
لغتنامه دهخدا
اشکیل چشم . [ اِ ل ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوایی است که آنرا عوسج گویند. اگربرگ آنرا بکوبند و آب آنرا بگیرند و هفت روز در چشم چکانند، سفیدی چشم را که بهم رسیده باشد زایل کند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). عوسج . (فهرست مخزن الادویه ...
-
اِشکل، اشکیل
لهجه و گویش تهرانی
چوبی که برای مجازات لای انگشت میفشردند،مشکل تو کار انداختن
-
جستوجو در متن
-
چل
لغتنامه دهخدا
چل . [ چ ِ ] (ص ) اسبی است که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (برهان ). اسبی بود که دست راست و پای چپ آن سفید باشد و آن را اشکل و اشکیل نیز نامند. (جهانگیری ) (رشیدی ). اسبی که دست راست و پای چپ او سفید باشدو آن را اشکیل خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ...
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ اِ ک ِ / اَ ک َ ] (اِ) ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند. مثال : شتر من شریر است با وجود اشکل سه پایی راه میرود. (فرهنگ نظام ). پای بند و پای رنجن . (ناظم الاطباء) . پای بند و رسنی که به آن پالان اشتر بندند تا از پشتش نرود. (آنندراج...
-
چدار
لغتنامه دهخدا
چدار. [ چ ِ ] (اِ) چیزی باشد که از پشم و ریسمان بافند و دست و پای اسب و استر بدفعل را بدان بندند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که از ریسمان و چرم سازند و دست و پای اسب و استر بدفعل بدان بندند. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). طنابی که از ابریشم تا...
-
شکال
لغتنامه دهخدا
شکال . [ ش ِ ] (اِ) شغال . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). نوعی از روباه . (لغت فرس اسدی ). ذئب ارمن . (یادداشت مؤلف ) : ز آتش آب کند حلمش و ز دشمن دوست ز پیل پشّه کند سهمش و ز شیر شکال . فرخی .آنکه با همت او چرخ برین همچو زمین آنکه با هیبت او شیر ...
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م َ ] (اِ) روش و قاعده و قانون . (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). به معنی طرز و روش دنگ است نه منگ . (انجمن آرا). جهانگیری این بیت بندار رازی را شاهد آورده : بت چینی به ینگ و منگ و آساکله گیلی و گردن دیلم آسا.رشیدی گوید: «به معنی طرز و رو...
-
خرده گاه
لغتنامه دهخدا
خرده گاه . [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بندگاه سر دست و پای اسب و استر و خر و امثال آن باشدکه چدار و بخاو بر آن نهند و ریسمان بر آن بندند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). موضع بالای سم اسپ و استر و خر و امثال آن باشد که چدار و اشکیل بر آن بندند. (از آنن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هجویری ). و در صفةالصفوة (ج 4 ص 337) آمده است که : کنیه ٔوی ابوحامد و مصاحِب ابوتراب نخشبی و حاتم اصم بود و نزد [ ب...