کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کالجوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلجوش، کالوش، کالوشه› kāljuš اشکنۀ کشک؛ اشکنه.
-
اُوو کِرف
لهجه و گویش بختیاری
ow-kerf اِشکنه.
-
قلیه قُرمه
لهجه و گویش تهرانی
غذای اشکنه
-
وخیز
لغتنامه دهخدا
وخیز. [ وَ ] (ع اِ) اشکنه ٔ شهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشکنه و تریدی که از عسل سازند. (ناظم الاطباء).
-
اشکینه
لغتنامه دهخدا
اشکینه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) لهجه ای است از اشکنه بمعنی پیازو و په پیاز. رجوع به اشکنه شود.
-
کالبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kālbā ۱. آش کشک.۲. اشکنۀ کشک.
-
پیازآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیازاو› [قدیمی] piyāz[']āb اشکنه که با آب، پیاز، و روغن طبخ کنند.
-
کالجوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = کله جوش : اشکنه ، نوعی غذای حاضری .
-
تریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترید› terit نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ، و مانند آن خرد کرده باشند.
-
پپلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paplos اشکنهای که با کشک یا آب، پیاز، و روغن درست کنند.
-
ربضة
لغتنامه دهخدا
ربضة. [ رُ ض َ ] (ع اِ) پاره ای از اشکنه . || (ص ) مرد اشکنه ساز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
موثوغة
لغتنامه دهخدا
موثوغة.[ م َ غ َ ] (ع ص ) اشکنه ٔ برهم نهاده ٔ خلط کرده . (منتهی الارب ). اشکنه مخلوط برهم نهاده . (ناظم الاطباء).
-
مثراد
لغتنامه دهخدا
مثراد. [ م ِ ] (ع اِ) سنگ یا استخوان یا آهن کند که بدان ذبیحه را ذبح کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نان اشکنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نان ریزریز کرده ٔ در اشکنه . (ناظم الاطباء). نان که در کاسه شکنند. (مهذب ...
-
آردالو
لغتنامه دهخدا
آردالو. [ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) قسمی اِشکنه که آرد در آن کنند.
-
آردلو
لغتنامه دهخدا
آردلو. [ دَ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) آردهاله . || آردالو. اشکنه ٔ با آرد.