کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکم کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکم کوه
لغتنامه دهخدا
اشکم کوه . [ اِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
ارغاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارغاو، ارغاف، ارغا› [قدیمی] 'arqāb جوی آب؛ جوی؛ رود: ◻︎ فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق: لغتنامه: ارغاب).
-
ارغام
لغتنامه دهخدا
ارغام . [ اَ ] (اِ) ارغا. (جهانگیری ). ارغاو. ارغاب . ارغاف . جوی آب : فرازش پر از خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغام و آغر.عمعق (از جهانگیری ).
-
ارغاب
لغتنامه دهخدا
ارغاب . [ اَ ] (اِ) جوی آب . رودخانه . (ب-رهان ) (آنندراج ). ارغا. (جهانگیری ) (برهان ) : فرازش پراز خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر. عمعق .ز هر دو دیده دو ارغاب خون شده ست روان . سوزنی .آنکه از عشوه های او ارغاب میدهد تشنه را فریب سراب...
-
واثق نیشابوری
لغتنامه دهخدا
واثق نیشابوری . [ ث ِ ق ِ ] (اِخ ) (ملا...) از شعرای دوره ٔ صفوی است . تتبع سخنان خواجه عبداﷲ انصاری میکرد و به هند رفت و پس از بازگشت در قمشه درگذشت . از اوست :اشکم چو یاد از دل بیتاب میدهدبال و پر شرار به سیماب میدهدهر خارخشک ریشه به آب بقا رساندحس...
-
کوهه
لغتنامه دهخدا
کوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) زین باشد عموماً. (فرهنگ جهانگیری ). زین اسب را گویند عموماً. (برهان ). زین اسب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). زین اسب را گویند عموماً و پیش زین را پیش کوهه و پس زین را پس کوهه ، و اصل در این لغت بلند و بلندی است مانند...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) ساحل . کنار : بیامد تهمتن به توران زمین خرامید تا پیش دریای چین . فردوسی .ز خرگاه تا پیش دریای چین ترا بخشم و گنج ایران زمین . فردوسی .ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین . فردوسی .به گستهم نوذر سپرد آن زمین ز قچقار تا پیش دری...
-
بیداد کردن
لغتنامه دهخدا
بیداد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ظلم و جفا کردن . بیعدالتی کردن . عدوان . حیف . قسوط. (ترجمان القرآن ). ظلم . اعتداء. تعدی ... اهتضام . تهضم . ضیم . (تاج المصادر بیهقی ) : پس این شداد منکر شد و کفر آورد و بیداد کرد و گفت من خدای تبارک و ...
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که رود روان می گردد. وادی و گشادگی میان تپه ها، که مخصوص به روان گشتن رود است ....
-
فرغر
لغتنامه دهخدا
فرغر. [ ف َ غ َ ] (اِ) در اصل مرکب از: فر (پیشاوند) + غر، به معنی تر کردن مأخوذ از غر یا غری سانسکریت .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). خشک رودی را گویند که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد و به معنی جوی آب هم آمده است و شَمَ...
-
کفتن
لغتنامه دهخدا
کفتن . [ ک َ ت َ ] (مص ) ازهم باز شدن . (برهان ). شکافته شدن و جدا شدن و از هم بازشدن . (ناظم الاطباء). از هم باز شدن . شکافته شدن .(فرهنگ فارسی معین ). کافته شدن . شکافتن . ترکیدن . غاچ خوردن . ترک برداشتن . (یادداشت مؤلف ) : چو زد تیغ بر فرق آن نا...
-
زراندود
لغتنامه دهخدا
زراندود. [ زَ اَ ] (ن مف مرکب ) زرنگار و اندودشده از زر. (ناظم الاطباء). چیزبه زراندوده که بر ظاهرش زر بود و بر باطنش چیزی دیگر. (آنندراج ). ملمع. (دهار). زرنگار. مذهب . مزخرف . ذهیب . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : ماغ در آبگیر گشته روان راست چون...
-
ژ
لغتنامه دهخدا
ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ارژنگ = ارتنگ : به قص...
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَ ] (اِ)مخفف زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مأخوذ اززم که بمعنی سردی است و جوهر ارض سرد است . (آنندراج ). زمین . (ناظم الاطباء). مختصر زمین . (شرفنامه ٔ منیری ). پست و بلند از صفات ا...