کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشکم
/'eškam/
معنی
= شکم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aškom, šakamb] [قدیمی] 'eškam = شکم
-
اشکم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ) ( اِ.) شکم ، بطن .
-
اشکم
لغتنامه دهخدا
اشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپشتی دارد از پشت پدر آن بدلجام . (آنندراج ).آن حصه ٔ مجوف انسان و حیوان که ن...
-
واژههای مشابه
-
اشکم کوه
لغتنامه دهخدا
اشکم کوه . [ اِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
شرارستان
لغتنامه دهخدا
شرارستان . [ ش ِ / ش َ رِ ] (اِ مرکب ) محل شرار. جایگاه شرار : هوس محو شرارستان اشکم نگاه واپسین مهمان اشکم . میرمحمد زمان (از آنندراج ).و رجوع شود به شرار.
-
ارغاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارغاو، ارغاف، ارغا› [قدیمی] 'arqāb جوی آب؛ جوی؛ رود: ◻︎ فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق: لغتنامه: ارغاب).
-
خودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodrang ویژگی چیزی که دارای رنگ طبیعی است و به طریق مصنوعی رنگ نشده باشد: ◻︎ رخم از خون چو لالهٴ خودرنگ / اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار (انوری: ۱۹۲).
-
آغر
لغتنامه دهخدا
آغر. [ غ َ ] (اِ) خشک رود که سیلاب از آن قطع شده و جاجا آب ایستاده بود : فرازش پر از خون چوکوه تبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر.عمعق .
-
تلخ رویی کردن
لغتنامه دهخدا
تلخ رویی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلخ کردن روی . ترش کردن روی . بی دماغ شدن . ناخوش داشتن روی و جبین : دیده با شور سرشکم تلخ رویی می کندعاقبت از شورش اشکم دل دریا گرفت .(مؤلف بهار عجم ).
-
زفیده
لغتنامه دهخدا
زفیده . [ زَ / زِ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی ترشده و خیسیده . (انجمن آرا) (آنندراج ) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم زفیده .روحی (از انجمن آرا) (آنندراج ).
-
ژفیده
لغتنامه دهخدا
ژفیده . [ ژَ دَ / دِ] (ن مف / نف ) ترشده و خیسیده . (برهان ). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده ) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده . روحی شارستانی (از جهانگیری ).
-
اخستان
لغتنامه دهخدا
اخستان . [ اُ خ ُ ] (اِ) لهجه ای در استخوان : بی ته هرگه سرم بر بالش آیواخستانم چو نی درنالش آیوز هجرانت بجای اشکم از چشم فروزان شعله های آتش آیو.باباطاهر.
-
ارغام
لغتنامه دهخدا
ارغام . [ اَ ] (اِ) ارغا. (جهانگیری ). ارغاو. ارغاب . ارغاف . جوی آب : فرازش پر از خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغام و آغر.عمعق (از جهانگیری ).