کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشکلک
/'eškelak/
معنی
۱. چوبی که برای شکنجه لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا از درد بیتاب شوند و به جرم خود اقرار کنند.
۲. رنج و سختی.
〈 اشکلک دادن (کردن): (مصدر متعدی) [قدیمی] چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکله، اشکنک› [قدیمی] 'eškelak ۱. چوبی که برای شکنجه لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا از درد بیتاب شوند و به جرم خود اقرار کنند.۲. رنج و سختی.〈 اشکلک دادن (کردن): (مصدر متعدی) [قدیمی] چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشا...
-
اشکلک
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ لَ) (اِمر.) 1 - شکنجه . 2 - نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند. 3 - چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی است ، و وسط آن طناب بندند، و آن برای اتصال دو قطعة...
-
اشکلک
لغتنامه دهخدا
اشکلک . [ اِ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 12000گزی جنوب رودسر متصل به مرکز دهستان واقع و منطقه ای جلگه ، معتدل مرطوبی و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 715 تن میباشد که از مذهب شیعه پیروی میکنند و بزبان فارس...
-
اشکلک
لغتنامه دهخدا
اشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را اشکلک کردند، هزارها تومان مال دزدی بروز داد. (فرهنگ نظام ). آلت شکنجه . (فرهنگ ضیاء). شکن...
-
واژههای مشابه
-
اشکلک دادن
لغتنامه دهخدا
اشکلک دادن . [ اِ ک ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه دادن بنوع مخصوص که در اشکلک یاد شد. رجوع به اشکلک شود.
-
اشکلک کردن
لغتنامه دهخدا
اشکلک کردن . [ اِ ک ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاره های نی بزیر ناخنها فروبردن شکنجه را. چوب میان انگشتان گذاشتن و فشردن و این نوع عقوبت در روزگار استبداد متداول بود. رجوع به اشکلک شود.
-
اشکیلک،اشکلک
لهجه و گویش تهرانی
شکنجه
-
جستوجو در متن
-
thumbscrews
دیکشنری انگلیسی به فارسی
thumbscrews، اشکلک شست
-
اشکله
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ لِ) (اِمر.) نک اشکلک .
-
thumbscrew
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضربه محکم و ناگهانی، اشکلک شست، باشست پیچاندن
-
اشکنک
لغتنامه دهخدا
اشکنک . [ اِ ک َ ن َ ] (اِ) در تداول عامه بمعنی اشکلک است .- امثال : بازی اشکنک داره ، سرشکستنک داره .و رجوع به اشکلک شود.
-
رحیم آباد
لغتنامه دهخدا
رحیم آباد. [ رَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان . محصول عمده برنج و چای و لبنیات . آب آن از رودخانه ٔ پلرود و سموش رود. زمین چایکاری 500 هکتار. تعداد آبادی آن 65 تا. جمعیت دهستان در حدود 11 هزار. مرکز آن قصبه ٔ رحیم آباد و دیه های...
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن به منزله ٔ گوی گریبان و تکمه ٔ کلاه باشد در خیمه . (برهان قاطع). پاچه بند (در خیمه و خرگاه ) . || چوبکی را گویند...