کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشکل
/'aškal/
معنی
ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'aškal ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ یا کِ) (ص .) اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ) ( اِ.) 1 - پای بند ستور، ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند. 2 - مکر، حیله .
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ) [ ع . ] (ص تف .) مشابه تر، مانندتر.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] دشوارتر، سخت تر، مشکل تر.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص تف .) خوشگل تر، خوش صورت تر.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) 1 - آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد. 2 - کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد.
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ ] (اِخ ) نام یکی از سه گروه ناحیت برطاس . (حدود العالم ).
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ اَ ک َ ] (ع ص ) آن که در وی سرخی و سپیدی با هم آمیخته باشد. یا آن که در آن سپیدی مایل به سرخی و تیرگی باشد. ج ، شُکْل . (منتهی الارب ). سرخی و سفیدی آمیخته . (غیاث ) (آنندراج ). || ماء اشکل ؛ آب بخون آمیخته . (منتهی الارب ). || استری که سیاه...
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) اشکل به ؛ یعنی مشابه تر است . (منتهی الارب ). اشبه . شبیه تر. مانندتر. || خوشتر. (غیاث ) (آنندراج ). خوش صورت تر. خوشگل تر. زیباروی تر. || پوشیده تر و دشوارتر. (غیاث ) (آنندراج ). مشکل تر. دشخوارتر.
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ اِ ک ِ / اَ ک َ ] (اِ) ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند. مثال : شتر من شریر است با وجود اشکل سه پایی راه میرود. (فرهنگ نظام ). پای بند و پای رنجن . (ناظم الاطباء) . پای بند و رسنی که به آن پالان اشتر بندند تا از پشتش نرود. (آنندراج...
-
اشکل
واژهنامه آزاد
سنجاب
-
واژههای مشابه
-
اِشکل، اشکیل
لهجه و گویش تهرانی
چوبی که برای مجازات لای انگشت میفشردند،مشکل تو کار انداختن
-
به اِشکل خوردن
لهجه و گویش تهرانی
برخورد به مانع ، گرفتار و درمانده شدن