کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عالم و آشکار
فرهنگ گنجواژه
علنی.
-
پنهان و آشکار
فرهنگ گنجواژه
صفات متضاد.
-
واضح و آشکار
فرهنگ گنجواژه
روشن.
-
واژههای همآوا
-
آشکار
واژگان مترادف و متضاد
برملا، بیپرده، بین، پدیدار، پیدا، پیدا، جلوهگر، جلوهگر، جلی، جهر، ذایع، رک، روبرو، روشن، صریح، ظاهر، علنی، عیان، فاحش، فاش، مبرهن، محرز، محسوس، مرئی، مشخص، مشهود، معلوم، معین، منجلی، نامستور، نمایان، نمودار، واضح، هویدا ≠ پوشیده، درخفا، غیب، مخفی،
-
آشکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āškārāk، مقابلِ پنهان] ‹آشکارا، آشکاره› 'āš[e]kār آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد؛ نمایان؛ پدیدار؛ پیدا؛ هویدا؛ ظاهر؛ واضح.〈 آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن؛ نمایان شدن؛ ظاهر شدن.〈 آشکار کردن: (مصدر متعدی)۱. آشک...
-
آشکار
فرهنگ فارسی معین
(شْ یا ش ِ) 1 - (ص .) ظاهر، هویدا. 2 - (ق .) علناً. 3 - ( اِ.) صورت . مق معنی . 4 - حواس ظاهر.
-
آشکار
لغتنامه دهخدا
آشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) (از پهلوی آشکاراک ) ظاهر. بارز. مشهود. مرئی . روشن . هویدا. پیدا. پدید. پدیدار. مکشوف . جلی . جلیه . واضح . عیان . محسوس . مقابل مخفی ، پنهان ، نهان ، ناپیدا، ناپدید، نهفته : ازو دان فزونی ازو دان شماربد و نیک نزدیک ...
-
آشکار
واژهنامه آزاد
نهارا
-
جستوجو در متن
-
unveils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشکار می شود، اشکار ساختن، نمودار کردن
-
unveil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشکار کردن، اشکار ساختن، نمودار کردن
-
revealer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشکار کننده، اشکار کننده
-
self-evident
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود آشکار است، بدیهی، خود اشکار
-
unfolding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشکار شدن، اشکار کردن، باز کردن، اشکار شدن، فاش کردن، رها کردن، تاه چیزی را گشودن
-
unfolds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشکار می شود، اشکار کردن، باز کردن، اشکار شدن، فاش کردن، رها کردن، تاه چیزی را گشودن