کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشنک
/'ešnak/
معنی
= اِشن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشنگ› (زیستشناسی) [قدیمی] 'ešnak = اِشن
-
اشنک
لغتنامه دهخدا
اشنک . [ ] (اِخ ) اشنک ختائی . شوهر مغالجین دایه ٔ غازان خان بود. رجوع به تاریخ غازان ص 3 و 4 شود.
-
اشنک
لغتنامه دهخدا
اشنک . [ اَ ش َ ن َ ] (اِ) گونه ای از صنوبر که دار آن راست و محکم نیست وآنرا شالک دَل ، حَشنک ، دله راجی ، اره قلمه ، و هم صنوبرنامند. جنسی پست از تبریزی که گره دار باشد و راست برنیاید. و رجوع به گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 272 شود.
-
جستوجو در متن
-
حشنک
لغتنامه دهخدا
حشنک . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) اشنک . رجوع به اشنک شود.
-
دله راجی
لغتنامه دهخدا
دله راجی . [ دِ ل َ / ل ِ ] (اِ) اَشَنَک که گیاهی است . رجوع به اشنک شود.
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دَ ] (اِ) در همدان اِشَنَک را گویند، که نوعی صنوبر است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اشنک شود.
-
اره قلمه
لغتنامه دهخدا
اره قلمه . [ اَ رَ / رِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اَشنک . (گااوبا). رجوع به اشنک شود.
-
شالک
لغتنامه دهخدا
شالک . [ ل َ ] (اِ) در اطراف تهران اشنک را گویند که گونه ای از صنوبر مخصوص نواحی کوهستانی ایران است . (یادداشت مؤلف ). گونه ای از درخت سفیدار باشد که آن را در تهران شال و شالک گویند. (جنگل شناسی ج 1 ص 189). رجوع به اشنک و سفیدار شود.