کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشنا ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
familiarising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشنایی، اشنا کردن، اشنا ساختن، خو دادن، عادت دادن، خودمانی کردن
-
شناساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شناسانیدن› šenāsāndan آشنا ساختن؛ معرفی کردن.
-
accustoming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عادت كردن، اشنا شدن، اشنا کردن، عادت دادن، معتاد ساختن، خو گرفتن، انس گرفتن، عادی کردن
-
تعود
دیکشنری عربی به فارسی
عادت دادن , اشنا کردن , اشنا شدن , معتاد ساختن , معتاد شدن , عادت , خو گرفتن , انس گرفتن , خو دادن , سکونت کردن
-
accustoms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ممنون، اشنا شدن، اشنا کردن، عادت دادن، معتاد ساختن، خو گرفتن، انس گرفتن، عادی کردن
-
accustom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متذکر شدم، اشنا شدن، اشنا کردن، عادت دادن، معتاد ساختن، خو گرفتن، انس گرفتن، عادی کردن
-
لف
دیکشنری عربی به فارسی
اشنا کردن , اشنا ساختن , خو دادن , عادت دادن , معلوم کردن , خودماني کردن , پيچيدن , قنداق کردن , پوشانيدن , لفافه دار کردن , پنهان کردن , بسته بندي کردن , پتو , خفا , پنهانسازي
-
تمرین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) عادت دادن ، آشنا ساختن کسی به کاری .
-
affiliates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته، پیوستن، مربوط ساختن، اشنا کردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
-
affiliated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته، پیوستن، مربوط ساختن، اشنا کردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
-
affiliate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته، پیوستن، مربوط ساختن، اشنا کردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
-
affiliating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته، پیوستن، مربوط ساختن، اشنا کردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
-
تمدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddon ۱. شهرنشین شدن.۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.۳. زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.
-
زخمه زدن
لغتنامه دهخدا
زخمه زدن . [ زَ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن سازهایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند. مضراب با تار آشنا ساختن . ساز زدن : ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدردر صدر بهشت از ره داود رهی کو. سنائی .رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست زخمه زنان ...
-
توجیه کردن
لغتنامه دهخدا
توجیه کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ](مص مرکب ) موجه ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی را؛ تأویل کردن آن . معنی به کلمه یا کلامی دادن . معنیی به عبارت یا کلمه یا عمل کسی دادن . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تعبیرو تفسیر کردن . حجت و ...