کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشمونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (اِخ ) (900 هَ . ق .) ابوالحسن علی بن محمد شافعی اشمونی ملقب به نورالدین . از دانشمندان عصر خویش بود و در نحو و منطق مهارت داشت . او راست :شرح الفیه ٔ ابن مالک در نحو و صرف . (از ریحانةالادب ). رجوع به معجم المطبوعات و بلوغ الارب ج 3 ...
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالکریم بن محمدبن عبدالکریم اشمونی الشافعی . از عالمان دین بود. او راست : القول المتین فی بیان امورالدین طبع حجر ص 8. منارالهدی فی بیان الوقف و الابتدا (تجوید) بولاق 1286 ص 260 آداب . (از معجم المطبوعات ).
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن منصور اشمونی مصری نحوی حنفی . متوفی بسال 809 هَ . ق . او راست : التحفةالادبیة فی علم العربیة. لامیة فی النحو. شرح اللامیة. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 119). و صاحب روضات آرد: ابن حجر درباره ٔ او نقل کرده است که در...
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (اِخ ) هَجَنَّعبن قیس حارثی اشمونی . از حوثرةبن مهر و از حذیفةبن یمان روایت کرد و عبدالعزیزبن صالح و سعیدبن راشد و عبدالرحمن بن رزین و خلادبن سلیمان از او روایت دارند... ابوسعید عبدالرحمن بن احمدبن یونس حافظ گفت : هجنع در اشمون صعید م...
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشمون .(سمعانی ). || جامه ٔ اشمونی ؛ جامه ای از کالاهای بخارا بود. رجوع به شرح احوال رودکی ص 65 شود.
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اُ ] (اِخ ) ابواسماعیل ضمام بن اسماعیل بن مالک معافری اشمونی در اسکندریه بسال 185 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
علی اشمونی
لغتنامه دهخدا
علی اشمونی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن محمد اشمونی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . متوفی در 929 هَ . ق . فقیه و نحوی بود. او راست : 1 - جمع الجوامع فی الاصول (نظم ). 2 - حاشیه بر الانوار لعمل الابرار. 3 - منهاج الدین فی شعب الایم...
-
علی اشمونی
لغتنامه دهخدا
علی اشمونی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی الاصل قاهری شافعی ، ملقّب به نورالدین . نحوی و فقیه و عالم فرایض و منطقی و شاعر بود.وی در شعبان سال 838 هَ . ق . متولد شد و در هفدهم ذی الحجه ٔ سال 918 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1 - ...
-
دیر اشمونی
لغتنامه دهخدا
دیر اشمونی . [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) دیری است منسوب به زنی بنام اشمون که این دیر بنام وی ساخته شده و در آن مدفون گردیده است و در قطربل یکی از تفرجگاههای بغداد واقع است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد اشمونی شافعی ، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به اشمونی و به علی اشمونی شود.
-
نورالدین
لغتنامه دهخدا
نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد اشمونی ، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین . رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود.
-
علی شافعی
لغتنامه دهخدا
علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد أشمونی شافعی . ملقب به نورالدین ومکنی ابوالحسن . رجوع به اشمونی و علی اشمونی شود.
-
نورالدین
لغتنامه دهخدا
نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی اشمونی شود.