کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشموس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشموس
لغتنامه دهخدا
اشموس . [ اُ ] (اِخ ) قریه ای به صعید مصر. (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
اشموسی
لغتنامه دهخدا
اشموسی . [ اُ ] (ص نسبی ) منسوب به اشموس که قریه ای است از صعید مصر. (سمعانی ).
-
اشمونی
لغتنامه دهخدا
اشمونی . [ اَ ] (اِخ ) هَجَنَّعبن قیس حارثی اشمونی . از حوثرةبن مهر و از حذیفةبن یمان روایت کرد و عبدالعزیزبن صالح و سعیدبن راشد و عبدالرحمن بن رزین و خلادبن سلیمان از او روایت دارند... ابوسعید عبدالرحمن بن احمدبن یونس حافظ گفت : هجنع در اشمون صعید م...
-
اشموسی
لغتنامه دهخدا
اشموسی . [ اَ ] (اِخ ) هجنعبن قیس بن حرث اشموسی . از مردم نواحی کوفه بود و در اشموس سکونت داشت . از حوثرةبن مهر روایت کرد و سعیدبن اسد مصری و عبدالعزیزبن صلح [صالح ] مصری از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ) . یاقوت وی را به اشمون نسبت داده است . و ...