کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشمط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشمط
لغتنامه دهخدا
اشمط. [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد سپیدسیاه موی . ج ، شُمط. (منتهی الارب ). مرد دومویه یعنی نیم پیر. (آنندراج ). نیم پیر. (دستوراللغة). آمیزه موی . دوموی . (زوزنی ) (تاج المصادر). مرد دوموی یعنی نیم پیر.دوموی . و انثی شَمْطاء. ج ، شُمْط. (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
اشهب اشمط
لغتنامه دهخدا
اشهب اشمط. [ اَ هََ ب ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است . رجوع به اشهب حدیدی شود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18).
-
واژههای همآوا
-
عشمة
لغتنامه دهخدا
عشمة. [ ع َ ش َ م َ ] (ع اِمص ) آزمندی . (منتهی الارب ). طمع. (از اقرب الموارد). || (ص ) خشک از لاغری . || پاره ٔ نان خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) پیری و خرفی . || (ص ) پیر کلانسال از مرد و زن ، و پشت دوتای گام نزدیک نهنده . (من...
-
جستوجو در متن
-
شمط
لغتنامه دهخدا
شمط. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
-
شمطان
لغتنامه دهخدا
شمطان . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشمَط و شَمطاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اشمط و شمطاء شود.
-
شمطاء
لغتنامه دهخدا
شمطاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشمَط. زن دوموی . ج ، شُمط، شُمطان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). زن دوموی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به اشمط شود.
-
پیسه موی
لغتنامه دهخدا
پیسه موی . [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) دوموی . دارای موی سپید و سیاه . جوگندمی . اشمط. شمطاء. (زمخشری ).
-
شمطیه
لغتنامه دهخدا
شمطیه . [ ش َ طی ی َ ] (اِخ ) شمطیة. صنفی از فرقه ٔ امامیه از مذهب شیعه ، منسوب به یحیی بن اشمط. (مفاتیح ).
-
اشماط
لغتنامه دهخدا
اشماط. [ اِ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را به چیزی : اشمطه به . (منتهی الارب ) (المنجد) (آنندراج ). || دوموی شدن مرد: اشمط الرجل اشماطاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درآمیختن سپیدی به سیاهی موی کسی . (از المنجد). اشمئطاط. اشمیطاط. رجوع به دو مصدر مزبور شو...
-
آمیزه مو
لغتنامه دهخدا
آمیزه مو. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه بعض مویهای سیاه و بعض آن سپید دارد، و آن پس از جوانی باشد. دومو. دومویه . اشمط. شمطاء. با موی جوگندمی : اگر شاه هر هفت کشور بودچو آمیزه مو شد مکدر بود. دقیقی .کمیژه موی . (تاج المصادر بیهقی ).- آمیزه موی شدن ؛ کم...
-
اشهب حدیدی
لغتنامه دهخدا
اشهب حدیدی . [ اَ هََ ب ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است ، و آن رنگی است که سپیدی آن با موهای سیاه درآمیزد و سیاهی بر سپیدی غالب آید. و آنرا اشهب اشمط و اشهب مخلس نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اشمط، رئیس صنف شمطیه از فرقه ٔ امامیه از مذهب شیعه . (مفاتیح ). یحیی بن [ ابی ] سمیط زعیم سمیطیه یا سمطیه یا شمیطیه است که معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق به جای موسی کاظم و معتقد به امامت پسران محمد بودند....