کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشم
/'ašam[m]/
معنی
بلند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اشمّ] [قدیمی] 'ašam[m] بلند.
-
اشم
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ مّ) [ ع . ] (ص .) مرد خودپسند، خودبین .
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َ] (ع مص ) اَشِم َ بی علی فلان ؛ دردناک شدم . (از منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس آرد: لغتی است در اَزم .
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم ّ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعب گوید: شم العرانین أبطال لباسهم . (تاج العروس ). رجوع به شُم ّ شود....
-
واژههای مشابه
-
اشم وهو
لغتنامه دهخدا
اشم وهو. [ اَ ش ِ وُ ] (اوستایی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی یکی از نمازهاست . رجوع به یشتها ص 32، 136 و 604 شود.
-
واژههای همآوا
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ] (ع مص )فربه شدن گرفتن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن . (از ناظم الاطباء).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش َ ] (ع اِمص ) امید و آزمندی . (منتهی الارب ). طمع. (اقرب الموارد). || (ص )نان خشک و تباه : خبز عشم ؛ نان خشک و فاسد. (منتهی الارب ). نان خشک یا فاسد و تباه . (از اقرب الموارد).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُشوم . و رجوع به عشوم شود. || حریص شدن . (از منتهی الارب ).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) یکی عُشُم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاشِم . رجوع به عُشم و عاشم شود.
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع ُ ش ُ ] (ع اِ) درختی است ، و واحد آن عاشم و عَشِم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شم
لغتنامه دهخدا
شم . [ ش ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشَم ّ و شَمّاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشم و شماء شود.
-
شماء
لغتنامه دهخدا
شماء. [ ش َم ْ ما ] (ع ص ) مؤنث اشم ، زن بلندبینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اشم شود.