کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشقی
معنی
(اَ قا) [ ع . ] (ص تف .) بدبخت تر، دل سخت تر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشقی
فرهنگ فارسی معین
(اَ قا) [ ع . ] (ص تف .) بدبخت تر، دل سخت تر.
-
اشقی
لغتنامه دهخدا
اشقی . [ اَ قا ] (ع ن تف ) نعت تفصیلی از شقی . شقی تر. بدبخت تر. (مهذب الاسماء) (مؤیدالفضلا).اشقی الامة و اشقی القوم ؛ ابن ملجم مرادیست قاتل خیرالخلق . (منتهی الارب ). و مراد به «اشقیها» که در قرآن کریم (12/91) آمده قداربن سالف است که ناقه ٔ صالح را...
-
واژههای همآوا
-
عشقی
لغتنامه دهخدا
عشقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عشق . رجوع به عشق شود.- غزل عشقی ؛ غزل که مطالب عشقی را شامل باشد.|| در اصطلاح عامیانه ، آنکه بمیل و هوی و هوس خود کار کند، مثلاً گویند: فلانی آدمی عشقی است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
عشقی
لغتنامه دهخدا
عشقی .[ ع ِ ] (اِخ ) (میرزاده ٔ...) نام او محمدرضابن حاج سیدابوالقاسم کردستانی ، و از شعرای قرن اخیر ایران بوده است . وی به سال 1272 هَ .ش . در همدان متولد شد و به آموختن ادب و شعر پرداخت . ذوق و احساسات ادبی او آمیخته با احساسات وطن پرستی و آزادیخوا...
-
عشقی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عاشقانه، محبتآمیز ۲. دلبخواهی، هوسانه
-
اشغی
لغتنامه دهخدا
اشغی . [ اَ غا ] (ع ص ) مرد ناهموار و دراز دندان . مؤنث : شَغْواء، شَغْیاء. ج ، شُغْو. (منتهی الارب ). ذوالشغا. (اقرب الموارد). رجوع به شغا شود. مرد که دندانهای پست و بلند و پیش و پس رفته دارد و آن عیب است . (از اقرب الموارد ذیل شغا).
-
عشقی
لهجه و گویش تهرانی
دمدمی،بلهوس ،خوش گذران،کسی که به میلهای عجیب و غریب دچار است.
-
جستوجو در متن
-
ابن ملجم
لغتنامه دهخدا
ابن ملجم . [ اِ ن ُ م ُ ج َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن ملجم مرادی حمیری تجوبی . او از خوارج و متعصب در طریقت خویش بود. و با برک بن عبداﷲ تمیحی و عمروبن بکر سعدی در خانه ٔ کعبه سوگند یاد کردند که در روزی معین امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویةبن ابی سف...
-
عمار دارمی
لغتنامه دهخدا
عماردارمی . [ ع َم ْ ما رِ رِ ] (اِخ ) تمیمی . وی مردی جاهلی و از بنی مالک بن حنظلة و در شقاوت و نگون بختی مثل بود و سببش این بود که چون «ملک عمروبن هند» به انتقام خون برادرش «سعدبن هند» با بنی تمیم جنگید، بر برخی از زنان و کودکان آنها دست یافت و آنا...
-
ابیوردی
لغتنامه دهخدا
ابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویة...