کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشقری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشقری
لغتنامه دهخدا
اشقری . [ اَ ق َ ] (اِخ ) احمدبن یحیی الاحول کوفی اشقری . از مالک بن انس روایت کرد و ابوجعفرمحمدبن عبداﷲبن سلیمان حضرمی از وی روایت دارد... ابوحاتم نام وی را در کتاب الثقات آورده است . (از انساب سمعانی برگ 33 ب ).
-
اشقری
لغتنامه دهخدا
اشقری . [ اَ ق َ ] (اِخ ) کعب بن معدان اشقری . از تیره ٔ بنی الاشقر بود که جد وی سعدبن مالک نام داشت . وی به مرو رفت و از نافع ازابن عمر بطور مناوله روایت کرد. (از تاج العروس ).
-
اشقری
لغتنامه دهخدا
اشقری . [ اَ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت به اشاقر است که تیره ای (حی ) از قبیله ٔ ازد در یمن بودند. (از تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری .(ع ص ) عتاب کننده . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تهمت زننده . عیب گیرنده . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : یا ایها الزاری علی عمرقد قلت فیه غیر ما تعلم .کعب اشقری (از تاج العروس ) (اقرب الموارد).
-
بادپا
لغتنامه دهخدا
بادپا. (ص مرکب ) کنایه از سریعالسیر و تیزتک و تندرو باشد واکثر صفت اسب واقع شود. (برهان ). سخت تیزرفتار. سخت سریعالسیر. (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (انجمن آرا):بدینگونه تا برگزید اشقری یکی بادپادئی گشاده بری . فردوسی .الا کجاست جَمْل ِ بادپای من بسان ...
-
اشقر
لغتنامه دهخدا
اشقر. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ) اسب سرخ فش و دم . (منتهی الارب ). از رنگهای اسب ، اگر اسب صافی و اندکی سرخ و یال و دم آن هم سرخ باشد، آنرا اشقر نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18 و 19). رنگ اشقر در اسب سرخی صافی است چنانکه یال و دم آن هم سرخ باشد. (از قطر ال...