کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آشفته خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشفتهخوی› 'āšoftexu تندخو.
-
آشفته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'āšoftedel آشفتهخاطر؛ پریشانخاطر؛ پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب.
-
آشفته دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی عربی] [قدیمی] 'āšoftede(a)maq ۱. آشفتهمغز؛ آشفتهعقل.۲. پریشانحواس؛ غمگین.
-
آشفته رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āšofterāy مردد؛ دودل؛ کسی که نتواند فکر کند و تصمیم بگیرد.
-
آشفته روز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āšofteruz پریشانروزگار؛ بدبخت؛ بیطالع.
-
آشفته سامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āšoftesāmān ۱. فقیر؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ نه بم داند آشفتهسامان نه زیر / به آواز مرغی بنالد فقیر (سعدی۱: ۱۱۱).۲. شوریده؛ مجذوب.
-
آشفته عقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āšofte'aql ۱. مخبط؛ مجنون.۲. پریشانحواس.
-
آشفته مو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشفتهموی› 'āšoftemu کسی که موهای پریشان دارد؛ ژولیدهمو.
-
آشفته هوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āšoftehuš پریشانحواس: ◻︎ بدو گفتم ای یار آشفتههوش / شگفت آمد این داستانم به گوش (سعدی۱: ۱۵۹).
-
آشفته دل
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ ) (ص مر.) پریشان خاطر، آشفته حال .
-
آشفته روز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) بدبخت ، بداقبال .
-
آشفته سامان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.)1 - تهیدست ، فقیر. 2 - شوریده ، مجذوب .
-
آشفته دماغ
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - حواس پرت . 2 - غمگین . 3 - دیوانه .
-
آشفته شدن
لغتنامه دهخدا
آشفته شدن . [ ش ُ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اهیجاج .- آشفته شدن کار ؛ ایتلاخ . التباس . ارتجان .
-
آشفته بخت
لغتنامه دهخدا
آشفته بخت . [ ش ُ ت َ / ت ِب َ ] (ص مرکب ) شقی . بدبخت . بشوریده بخت : بدو گفت کای ترک آشفته بخت بگرداد از تو همه تاج و تخت .فردوسی .