کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشغال داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشغال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشغال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) در تصرف داشتن . متصرف بودن .
-
واژههای مشابه
-
آشغال
واژگان مترادف و متضاد
۱. آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله ۲. بدردنخور، بنجل ۳. فاسد، منحرف
-
آشغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشخال، آخال› [عامیانه] 'āšqāl ۱. خاشاک؛ خاکروبه.۲. [مجاز] هر چیز دورریختنی: آتآشغال.
-
آشغال
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آشخال : 1 - هر چیز دور ریختنی . 2 - (کن .) آدم بی ارزش و پست .
-
آشغال
لغتنامه دهخدا
آشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
-
busy signal
نشانک اشغال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] علامتی شنیداری یا دیداری که برای برخوان یا مبدأ شمارهگیری ارسال میشود و نشاندهندۀ در دسترس نبودن خط است متـ . سیگنال اشغال
-
occupancy rate 1
میزان اشغال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد خودرو برحسب طول خودروِ سواری در هر خط عبور، در زمان معین
-
آشغال کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšqālkalle ۱. استخوانها و خردهریزههای کلۀ گوسفند که قابل خوردن نیست.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] مردم پست و بیسروپا.
-
occupation probability
احتمال اشغال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] احتمال قرار گرفتن مجموعهای از ذرات کوانتومی در ترازی با انرژی معین
-
comminuter
آشغالخردکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دستگاهی که برای تسهیل تصفیۀ فاضلاب، مواد جامد موجود در فاضلاب را خرد میکند
-
comminution 1
آشغالخردکنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فرایند خرد کردن جامدات درشت موجود در فاضلاب
-
screening 1
آشغالگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] جداسازی مواد درشت از آب یا فاضلاب ورودی به تصفیهخانۀ آب یا شبکۀ جمعآوری فاضلاب
-
busy
اشغال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] حالتی که در حین آن وسیلۀ ارتباطی نمیتواند در اختیار کاربر یا برخوان دیگری قرار گیرد متـ . مشغول
-
occupation
اشغال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تسخیر و واپایش یک منطقه با اجرای عملیات نظامی