کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشرف عليه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشرف عليه
معنی
نظارت کردن , برنگري کردن , رسيدگي کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشرف عليه
دیکشنری عربی به فارسی
نظارت کردن , برنگري کردن , رسيدگي کردن
-
واژههای مشابه
-
ابن اشرف
لغتنامه دهخدا
ابن اشرف . [ اِ ن ُ اَ رَ ] (اِخ ) شمس الدین محمد سمرقندی حسنی . صاحب کتاب قسطاس المیزان در منطق و آداب البحث و صحائف در کلام . در حدود 600 هَ .ق . وفات کرده است . بر کتاب آداب البحث او شروح و حواشی بسیار نوشته اند و آن مشتمل بر سه فصل است و یک فصل آ...
-
طالار اشرف
لغتنامه دهخدا
طالار اشرف . [ رِ اَ رَ ] (اِخ ) در اصفهان واقع است ، و از جمله ٔ ابنیه ٔ تاریخی ایران میباشد.
-
قاضی اشرف
لغتنامه دهخدا
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحیم بن علی بن حسین ، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالعباس . پسر قاضی فاضل معروف است . وی از افاضل عصر خود بوده و به استماع حدیث و جمع کتب رغبتی مفرط داشته و نزد اکابر وقت احترامی تمام داشته است . وی شب دوشنب...
-
قاضی اشرف
لغتنامه دهخدا
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است . وی گاهی هم به طور نیابت قضاوت می نموده . او در شب یکشنبه یازدهم ربیع الاول سال 546 هَ . ق . در قاهره وفات یافت . (ابن خلکان ج 1 ص 3...
-
موسی اشرف
لغتنامه دهخدا
موسی اشرف . [ سا اَ رَ ] (اِخ ) پنجمین از سلاطین ایوبی دمشق و سلطان الجزیره (626 - 635 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
-
موسی اشرف
لغتنامه دهخدا
موسی اشرف . [ سا اَ رَ ] (اِخ ) هشتمین از ملوک ایوبی مصر (648 - 650 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
-
اشرف جنی
لغتنامه دهخدا
اشرف جنی . [ اَ رَ ف ِ ج ِن ْ نی ] (اِخ ) نام همزاد سوادبن قارب بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 685 شود.
-
اشرف سمنانی
لغتنامه دهخدا
اشرف سمنانی . [ اَ رَ ف ِ س ِ ] (اِخ ) سیدامیر جهانگیر فرزند سلطان ابراهیم سمنانی . مردی صوفی بود و بسال 808 هَ . ق . درگذشت . او راست : بشارات المریدین در تصوف . سلوةالعاشقین و سکینةالمشتاقین . لطایف اشرفی . مکتوبات . (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 22...
-
اشرف مازندرانی
لغتنامه دهخدا
اشرف مازندرانی . [ اَ رَ ف ِ زَ دَ ] (اِخ ) رجوع به اشرف ملا محمدسعید شود.
-
اشرف آباد
لغتنامه دهخدا
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در 26000گزی خاور دیزگران و 1000گزی کلکان آفتاب روواقع است . هوای آن سردسیر و کوهستانی است . دارای 70تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات و ج...
-
اشرف آباد
لغتنامه دهخدا
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار است که در 12000گزی شمال خاوری خسروآباد کنار رودخانه ٔ سرآب شهرک واقع است . هوای آن سردسیر و در تپه و ماهور قرار دارد. دارای 330 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آن غلات ، لبنیات و شغ...
-
اشرف آباد
لغتنامه دهخدا
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در 9500گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 1500گزی عمه واقع است . هوای آن سردسیر و محلی کوهستانی است . دارای 134 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لب...
-
اشرف آباد
لغتنامه دهخدا
اشرف آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران است که در 8000گزی خاور ری و 1000گزی راه شوسه واقع است . هوای آن معتدل است و در جلگه قرار دارد. دارای 446 تن سکنه و محصول آن غلات ، صیفی ، چغندر قند و شغل اهالی کشاورزی است . راه آن ا...