کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشراط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشراط
/'ašrāt/
معنی
علامت؛ نشانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَرط] [قدیمی] 'ašrāt علامت؛ نشانه.
-
اشراط
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شرط ؛ نشانه ها.
-
اشراط
لغتنامه دهخدا
اشراط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرط. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 61). ج ِ شَرَط. نشانه ها. و اشراطالساعة؛ نشانه های قیامت . (منتهی الارب ). نشانه های رستخیز. || اشراط قوم ؛ نجبا و اشراف و بزرگواران . مردم فرومایه . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموا...
-
اشراط
لغتنامه دهخدا
اشراط.[ اِ ] (ع مص ) نشان کردن شتر و گوسپند و جز آن جهت فروختن . (منتهی الارب ). نشان کردن . (زوزنی ). اعلان کردن به اینکه شتر برای فروش است . (از اقرب الموارد). || آماده کردن چیزی را برای فروش . (منتهی الارب ). اشرط من ابله ؛ اعدّ شیئاً منها للبیع. ...
-
واژههای همآوا
-
عشرات
لغتنامه دهخدا
عشرات . [ ع َ ش َ ] (ع اِ) ج ِ عشرة. رجوع به عشرة شود.- دعای عشرات ؛ یکی از ادعیه ٔ مشهور است که آغاز میشود به «سبحان اﷲ و الحمد ﷲ و لااله الااﷲ و اﷲاکبر...». رجوع به کتب ادعیه شود. || (اصطلاح حساب ) آن را دهائی گویند و دهائی همه نه اند چنانکه ده و ...
-
عشرات
لغتنامه دهخدا
عشرات . [ ع ُ ش َ ] (ع اِ) ج ِ عُشَرة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عشرة شود.
-
اشرعة
لغتنامه دهخدا
اشرعة. [ اَ رِ ع َ ](ع اِ) ج ِ شراع . (منتهی الارب ). رجوع به شراع شود.
-
عشرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عِشرَة] (ریاضی) [قدیمی] 'ašarāt ۱. = عشره۲. مرتبۀ بعد از آحاد؛ از ده تا نود؛ دهگان.
-
جستوجو در متن
-
آماده کردن
لغتنامه دهخدا
آماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .
-
علی عرشانی
لغتنامه دهخدا
علی عرشانی . [ ع َ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی عرشانی یمنی . محدث است و در سال 625 هَ . ق . درگذشت . او راست : اشراط الساعة. (از معجم المؤلفین از هدیة العارفین ج 1 ص 706).
-
حسین حسنی
لغتنامه دهخدا
حسین حسنی . [ ح ُ س َ ن ِ ح ُ ] (اِخ ) ابن خلیل الکریدی حنفی مدرس . در قندیة به سال 1218 هَ . ق . درگذشت . او راست : حاشیه ٔ سراجیه و «اشراط الساعة» و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 332).
-
شرط
لغتنامه دهخدا
شرط. [ ش َ رَ ] (ع اِ) در لغت بمعنی علامت است و اشراط الساعة (علامتهای قیامت ) از همین معنی است . (از تعریفات جرجانی ). علامت . ج ، اشراط. (اقرب الموارد). نشان . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || مردم سفله و ناکس . (منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
شرطان
لغتنامه دهخدا
شرطان . [ ش َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ شرط. دو ستاره انددر برج حمل و آن هر دو بر شاخ وی است . و بجانب شمال ستاره ای است خرد و بعضی عرب این هر سه را منازل قمرگویند و اشراط نامند. (منتهی الارب ). شرطان یا شرطین ، دو ستاره ٔ کم نورتر از سه ستاره ٔ سر حمل . و...